بالالایکا کلمهای ملودیک (آهنگین) است. این کلمه دارای ریتم، دینامیک و لحن است؛ مانند شعر خوانده میشود و با آخرین هجا (یک «کا» فائق) مانند قطعنامهی نهایی یک آهنگ به پایان میرسد. این ساز همانطور که از نامش پیداست یک ساز محلی روسی است. بالالایکا در قرن هجدهم از «دوبرا» یا «دومبرا»، یک ساز «لوت» گردن بلند و سه سیم با بدنهی گرد در روسیه و آسیای مرکزی، ساخته شد. بالالایکای معاصر در شکل مدرن خود، در قرن نوزدهم توسط اعجوبهی موسیقی Vassilij Vassilevich Andreev توسعه یافت. این ساز از خانوادهی ساز «لوت» بوده و در شش اندازه؛ کنترباس (دوبل باس)، باس، آلتو، سکوندا، پریما و پیکولو وجود دارد و معمولا دارای سه یا شش سیم است که در دو گروه قرار میگیرند. بالالایکاهای تنور و دیسکانت امروزه منسوخ به حساب میآیند. در بین این سیمها معمولا دوتا از آنها همکوک و دیگری با فاصلهی چهارم درست از بقیه کوک شده است (E-E-A) و با انگشت اشاره یا پیک نواخته میشوند (سیمهای فلزی، در بالالایکاهای باس و کنترباس، معمولا با زخمههای چرمی نواخته میشوند). معمولا برای اجرای ملودی و آکوردها از سازهایی که گسترهی صوتی بالاتری دارند، استفاده میشود. بدنهی مثلثی شکل بالالایکا معمولا از چوب سخت ساخته شده و میتواند ساده یا بسیار تزئینی با منبت چوب تیرهتر، نقاشی دستی و یا دارای سوراخ صوتی در وسط باشد. بهطورکلی، صدا در این ساز کمی ماندگاری دارد و به همین دلیل ضروری است که در هنگام اجرای ملودی با سرعت نواخته شود. این ساز معمولا در اجرای موسیقی بومی روسیه و رقص به کار میرود.
اگرچه اغلب درمورد ریشهی این ساز اختلاف نظر وجود دارد، اما بالالایکا شبیه بسیاری از سازهای زهی آسیای شرقی مانند دمبوره و تنبور است. قبل از دههی 1500، ملیجکان دربار یا دوره گردها که اسکوموروخ (Skomorokhs) نامیده میشوند، بالالایکا را برای نوعی شورش مینواختند و آهنگهای خود را با اشعاری همراه میکردند که سیاست و کلیسای ارتدوکس روسیه را مسخره میکرد. به همین دلیل، کلیسا در دههی 1600 تلاش کرد تا موسیقی بومی (فولک) روسیه و پایههای افراطی آن را نابود کند. بنابراین جای تعجب نیست که اولین اسناد مکتوب ساز بالالایکا یک پروندهی دستگیری از سال 1688 باشد. با این وجود، تلاشهای کلیسا موفقیتآمیز نبود و موسیقی محلی در دههی 1700 پیشرفت کرد. ارکسترهای بردگان تشکیل شدند و درخواستهای جدیدی برای معلمان موسیقی در سراسر روسیه ایجاد شد. موسیقی بومی در کل روسیه پخش شد و ساز بالالایکا در این دوره به قدری در بین طبقات پایین و متوسط محبوب شد که به نظر میرسید هر خانواده حداقل دارای یک بالالایکا باشد.
بالالایکا در طول دههی 1800 سازی رایج بود و نگرش نسبت به آن موازی با روحیهی انقلابی فزاینده در روسیه بود. در طول دههی 1890 (یعنی سالهای منتهی به انقلاب روسیه)، روسیه دو تحول مهم را تجربه کرد؛ اولی رشد صنعتی سریع بود، بدین معنا که تعداد بیشتری از افراد در کارخانههای خطرناک، با دستمزد کم کار میکردند و دوم، رهایی غلامان. از منظر مدرن، این عمل به ظاهر خیرخواهانه باید حمایت بیشتری برای «تزار» به دست میآورد. با این وجود، در حالی که تزار خواستار آزادی بردگان بود و صاحبانشان قسمتی از زمین خود را به آنها دادند، مقدار زمینی که به بردگان داده میشد هرگز به آنها اجازه نمیداد چیزی بیشتر از کشاورزان بخور و نمیر باشند. علاوه بر این، خود مالکان میتوانستند زمینی را که به غلامان تازه آزاد شده اختصاص میدادند، انتخاب کنند؛ زمینی که آنها انتخاب میکردند معمولا بدترین زمینی بود که در اختیار داشتند و حتی برای ابتداییترین زندگی نیز غیرممکن بود. در حالی که نارضایتی کارگران از شرایط بد کارخانهها افزایش یافت، ناامیدی دهقانان از اصلاحات ناموفق بیشتر شد؛ نارضایتی در طبقات پایین شکل گرفت و کمونیسم محبوبیت پیدا کرد؛ انقلابی در راه بود.
نگرش ساختارشکن جدید طبقهی کارگرِ مزدبگیر صنعتی (پرولتاریا) و دهقانان را میتوان در به کار بردن بالالایکا در هنر مشاهده کرد. به عنوان مثال؛ یک بطری شیشهای ساخته شده در دههی 1890، که در حال حاضر در موزهی هرمیتاژ در سن پترزبورگ روسیه به نمایش گذاشته شده است، دهقانی را نشان میدهد که در حال نوازندگی با ساز بالالایکا است. این یک شی زیبا دارای نمادی از بالالایکا (که یک ساز عام بود) است، که آشکارا مردم عادی را گرامی میدارد. بت سازی طبقهی دهقان از طریق این وسیله، تمرکز و توانمندسازی جدید رعیتهای سابق را نشان میدهد و از آنجا که این بطری، دهقانان (تمرکز هنر) و پرولتاریا (خالقان و مصرف کنندگان مقصود هنر) را متحد میکند، آن را میتوان به عنوان پیشزمینهای برای کمونیسم نیز در نظر گرفت که این دو گروه را مجددا زیر ضربدر داس و چکش (نماد همبستگی پرولتری) متحد کرده است. بطری در عین زیبایی، کاربردی است. پرولتاریا و دهقانان که به عنوان کمونیستهای نوظهور متحد شده بودند، به دلیل ماهیت عملکردی بطری، آن را از نظر هنری جذاب میدانستند. انتظار میرفت مصرف کنندگان آینده، خانههای خود را با این بطریها تزئین کنند و دیوارهایشان را با نمادهای گروه کمونیستی منحصر به فرد پرولتاریا و دهقانان بپوشانند. با توجه به نمود بالالایکا در این بطری، این ساز به شدت با کمونیسم و اتحاد بین کارگران و دهقانان ارتباط داشت.
تاریخچهی بالالایکا از بسیاری جهات شبیه به تاریخچهی ساز بانجو آمریکایی است. بانجو نیز مانند بالالایکا، یک ساز محلی با منشا نامشخص است. این ساز نیز زهی و فرتدار بوده و با آموزههای کلیسا در تضاد قرار گرفت. در اواسط دههی 1700 مسیحیان صهیونیست در ایالات متحده فرمانروایی میکردند؛ از آنجا که این افراد رقص را گناه میدانستند به بانجو که موسیقی غیراخلاقی آن ممکن بود باعث رقص یا رویدادی بدتر شود بی اعتماد بودند. مهمترین شباهت بین بانجو و بالالایکا، نقش آنها در انقلاب بود. از دههی 1600 تا 1800، بانجو نماد رایج بردهداری آمریکایی بود؛ ایدهی یک بردهی قانع، که با بانجو خود آکورد مینواخت، نمونهای از دیدگاههای طرفدار بردگی بود که در آن بردهها از زندگی خود راضی بودند. چگونه میتوان احساسات انسانی بردگان (مانند خوشبختی) و استعدادهای انسانی (مانند توانایی ایجاد موسیقی) را تشخیص داد و همچنان انسانیت آنها را نادیده گرفت؟ مسئلهی انسانیت بردهها به یک بحث، سپس به یک جنگ داخلی و سپس به انقلابی تبدیل شد که در آن طبقهای از مردم از ردهبندی اموال به انسان ارتقا یافتند.
اگرچه تاریخ بالالایکا با تاریخچهی بانجو تفاوت دارد؛ چراکه بالالایکا نمادی از وحدت (اتحاد دهقانان و کارگران) بود، در حالی که بانجو نماد درگیری (اختلاف نظرهای مخالفان با طرفداران بردهداری)، اما تاریخ هر دو در هم تنیده میشوند. شباهت فیزیکی و اختلاف پدید آمده با دین، ارتباطی بین این دو ساز ایجاد میکند. اما بیشترین شباهت آنها در ارتباط هر دو ساز به انقلاب و تجدید ساختار جامعه است. شاید از طریق انقلاب در موسیقی، انسان به هماهنگی بیشتری دست یابد و اختلاف مانند بطریهای شیشهای محو شود.
طراحیهای این ساز بسیار متنوع است.
در اینجا میتوانید اجرایی زیبا از قطعهی Valenki توسط Anastasia Tyurina، نوازندهی ساز بالالایکا، را مشاهده کنید.
منابع: Macalester، Britannica، Wikipedia