هدف نهایی یک نوازندهی ساز زهی، اجرای قطعهای دلپسند و بدون اشتباه است. حافظهی ماهیچهای برای رهایی از وسواس این که «جای نتها کجاست؟»، لازم است و شما را از قید آن آزاد میسازد تا بتوانید بر داستانگویی از طریق موسیقی تمرکز کنید و مخاطبانتان را در این تجربه سهیم کنید.
حال میخواهیم بدانیم که حافظهی ماهیچهای دقیقا چیست؟ چگونه آن را ایجاد کنیم؟ و چرا برای نوازندگان زهی از اهمیت ویژه برخوردار است؟
اهمیت حافظهی ماهیچهای برای نوازندگان سازهای زهی
بیایید ابتدا به آخرین سوال پاسخ دهیم: هرچند که همهی استادان موسیقی بر حافظهی عضلانی تکیه دارند، اما نوازندگان ویولن، ویولا، ویولنسل و نوازندگان کنترباس با یک چالش منحصر به فرد نیز رو به رو هستند؛ سازهای آنها فاقد فرت بوده و باید بر حافظهی ماهیچهای تکیه کنند تا بتوانند انگشتان خود را در نقطهی درست قرار داده و نت دقیق را اجرا کنند. حتی ظریفترین حرکت، بر روی صفحهی انگشتگذاری، رو به بالا یا پایین، ناهماهنگی ایجاد کرده و نت را دیز یا بمل میکند.
به همین دلیل است که نوازندگان سختکوش سازهای زهی، از مبتدی گرفته تا حرفهای، جلسات تمرینی و نواختن گام و آرپژ را بسیار جدی میگیرند. هدف آنها توسعه و تقویت حافظهی عضلانی است تا انگشتان دست آنها و بازویی که با آن آرشهکشی میکنند، بدون نیاز به فکر کردن بیش از حد، دقیقا همان کاری را انجام دهند که آهنگساز در نظر گرفته. معلمان موسیقی نیز به همین علت بر تمرین زیاد تاکید دارند.
تلاش برای توسعهی ارتباط مغزی ماهیچهی گوش، برای آیندهی موسیقیدان ضروری است.
حافظهی ماهیچهای نامی بی مسماست!
دانشمندان علوم اعصاب گوشزد میکنند که اصطلاح «حافظهی ماهیچهای» تا حدی اشتباه است. در حالی که این فرآیند به آموزش، هماهنگی برای تبدیل الگوهای عصبی مغز به عملکرد و قدرت عضلانی نیاز دارد، اما در واقع بیشتر از ماهیچهها، به مغز مرتبط است.
دانشمندان کشف کردهاند که حافظهی لازم برای ایجاد مجموعهای از مهارتها (حافظهی روندی)، یک سیستم حافظهای متفاوت از سیستم مورد نیاز برای به خاطر سپردن حقایق (حافظهی بیانی) است. عمل نواختن ساز، متکی به حافظهی روندی است، در حالی که به یاد داشتن این که کدام نت را باید بنوازید، بیشتر بر حافظهی بیانی تکیه دارد.
در واقع، سیستم یادگیری و انجام یک مهارت جدید بر اساس تکرار، بسیار پیچیده است و بر مناطق مختلفی از مغز، از جمله قشر حرکتی و گرههای عصبی پایهای تکیه دارد. با این حال، الگوهای حافظهای مورد نیاز برای ایجاد حافظهی روندی (مدل مورد نیاز برای توسعهی حافظهی ماهیچهای) ناخودآگاه صورت میگیرند.
هر بار که تمرین نوازندگی (ویولن) میکنید، انگشتان خود را در جای صحیح قرار میدهید، آرشه کشی خود را تصحیح میکنید و یک عبارت دشوار در کنسرتو را می نوازید، مغز شما تغییر میکند و باعث تولید بیشتر مادهی سفید (ماهیچههایی که قسمتهای مغز را به هم متصل میکنند) و مادهی خاکستری (سلولهای مغزی یا نورونها) میشود. علاوه بر این، ارتباطات قویتری بین مغز از طریق نخاع و به طور مستقیم با ماهیچههای خاص مورد نیاز برای تکمیل این فرآیند ایجاد میشود.
نوازندگان سازهای زهی، بر حافظهی ماهیچهای فعال و شنیداری تکیه میکنند
اولین باری که خودتان به تنهایی «گام ماژور» را با نتهای دقیق اجرا کردید، از حافظهی ماهیچهای لذت بردید که توسعه دادید. این نشان دهندهی آن است که مغز شما از تمرینات مکرر، برای تقویت ارتباط مادهی سفید، خاکستری و سایر ارتباطات عصبی، برای ایجاد مجموعهای پیچیده از پاسخهای فیزیولوژیکی استفاده میکند. این پاسخها باعث میشوند که انگشتان، مچ دست، دستها و بازوهایتان دقیقا همان کاری را انجام دهند که باید انجام دهند.
بیایید در مورد عبارت «نتهای دقیق» فکر کنیم؛ نوازندگان سازهای زهی در هنگام توسعهی حافظهی عضلانی، بار مضاعفی را به دوش میکشند، زیرا علاوه بر یادگیری یک مهارت جدید، باید ارتباط میان مغز و گوش خود را نیز تقویت کنند. بدون داشتن «فرت» برای اجرای نت دقیق (چه بتوانند آن را بشنوند یا نه)؛ باید حافظهی ماهیچهای ایجاد کنند که، مطابق با انگشتگذاری، فرکانس و لحن دقیق داشته باشند.
بنابراین برای نوازندگی، بر حافظهی ماهیچهای فعال و شنیداری تکیه میکنند. به همین دلیل است که تمرینات مرتبط با گوش، همیشه باید بخشی از تمرینات نوازندگان مبتدی و حتی متوسط باشد. برای بهترین بودن در نوازندگی سازهای زهی، ترکیبی از ارتباط عضلانی/مغزی فعال و گوش کارآزموده لازم است.
بار دیگر که قطعهی جدیدی را آموختید و آن را بی نقص اجرا کردید، از معلمان خود تشکر کنید که باعث شدهاند ساعتها پشت سر هم تمرین کنید. این تمرینهای متمادی، باعث ایجاد حافظهی عضلانی میشوند که برای چنین اجرای بینقصی به آن نیاز دارید.
منبع: Connollymusic