زبیگنیف پرایزنر، آهنگساز لهستانی و سازندهی موسیقی سهگانهی کیشلوفسکی، از مهمترین آهنگسازان فیلم اروپای شرقی است. او بهواسطهی همکاری مستمرش با کریستوف کیشلوفسکی و با فیلمهای او به شهرت رسید. در این نوشته دربارهی موسیقی فیلم قرمز از سهگانهی رنگهای کیشلوفسکی میخوانیم.
قرمز در میان سهگانهی کریستوف کیشلوفسکی اثری پختهتر، عمیقتر و کمالیافتهتر است. درواقع قرمز تبلور اندیشههای فلسفی کیشلوفسکی و شکل کمالیافتهی سبک تصویری و دقت زیباییشناختی اوست. همهی آنچه که کیشلوفسکی در فیلمهای آبی و سفید بیان کرده یا سعی در بیان آنها داشته بهشکل کاملتری در قرمز بیان شده است.
تم اصلی قرمز نیز مانند آبی و سفید برگرفته از رنگ قرمز پرچم فرانسه به نشانهی برادری است اما این رابطهی تماتیک فیلمها با مفاهیم الصاقی به رنگهای پرچم فرانسه در فیلم، ظاهری نیست بلکه به صورت پیچیدهای بیان میشود. نگاه فلسفی کیشلوفسکی، نگاهی متافیزیکی و غیرماتریالیستی است. دنیای او دنیایی غیرعقلانی، حسی، شهودی و غیبی، اما منظم و دقیق است.
نیروی متافیزیکی قدرتمندی در فیلمهای کیشلوفسکی وجود دارد که فراتر از خواست و ارادهی شخصیتهای او عمل میکند. در دنیای او همواره شاهد و ناظر بر اعمال انسان هست. کیشلوفسکی نشان میدهد که ما در این جهان برخلاف تصورمان تنها نیستیم و کسی از غیب، دائم ما را نظاره میکند و زندگی انسان تا حد زیادی در گرو تقدیر تصادف و شانس است. او در ورای نظم ظاهری، قانونمند و فریبندهی حیات، نیروی قدرتمند و گریزناپذیر تقدیر و تصادف را میبیند که بر خلاف عقل، منطق و پیشبینیهای انسان عمل میکند و از این نظر بر اساس اندیشهی کیشلوفسکی، زندگی انسان بیشتر از آنکه عقلانی و منطقی باشد تابع شانس، تصادف و تقدیر است و در میان سه گانهی او، قرمز بیشتر از بقیه بر این مفاهیم تاکید میکند.
والنتین، شخصیت فیلم قرمز، هر روز شانس خود را با انداختن سکه ای در ماشین شانس کافهی نزدیک خانهاش امتحان میکند. در سکانس پایانی فیلم نیز تمام شخصیتهای اصلی هر سه فیلم را میبینیم که مسافر یک کشتی بودهاند و بعد از غرق شدن کشتی، همگی نجات یافتهاند. سبک تصویری فیلم خیره کننده است. رنگ قرمز فیلم را اشباع کرده است: از رنگ لباس والنتین گرفته تا رنگ پوستر تبلیغاتی او بر روی بیلبورد تا نور چراغ راهنمای خیابان و تابلو نئون سر در کافهها. حتی گوی بازی بولینگ و صندلیها نیز قرمز انتخاب شدهاند. به علاوه، کیشلوفسکی با تکرار نمایش مکانها و اشیا و تاکید بر آنها، به تماشاگر یادآوری میکند که آنها را قبلا نیز دیده است و حال باید به کشف رابطهی بین آنها بپردازد.
شاید تماشاگر در برخورد اول این رابطهها را دریافت نکند اما کیشلوفسکی آنقدر نمادها را تکرار میکند تا در ناخودآگاه ثبت شود. الگوها، فرمها و موتیفهای تکرار شونده مهمترین عناصر فرمالیستی فیلمهای کیشلوفسکیاند و همگی نشانهها و داروهایی هستند که بر مفهوم تصادف و تقدیر دلالت میکنند. پوستر تبلیغاتی قرمزرنگ عظیم والنتین بر دیوارهای شهر که تصویر مشابه آن در پایان فیلم در گزارش تلویزیونی دیده میشود، با تاکید بر اضطرابی که در نگاه والنتین است، جنبه ای کاملاً پیشگویانه دارد.
داستان فیلم قرمز در شهر ژنو سوییس اتفاق میافتد.. والنتین مدل نیمهوقت زیبایی است و عاشق جوانی به نام میشل است که در انگلستان اقامت دارد و با تلفن مدام او را دنبال میکند. در طول فیلم ما هرگز میشل را نمیبینیم، ولی از طریق تلفنهای او به والنتین، متوجه میشویم که آدم بسیار شکاکی است و تصور میکند والنتین در نبودش به او خیانت میکند و با افراد دیگر رابطه دارد. از این رو حرفهای او را باور نمیکند و رفتار تحقیرآمیز، مقتدرانه و سلطهجویانه نسبت به او دارد. موقعیت والنتین در قرمز شبیه موقعیت کارول در فیلم سفید است که از سوی دومینیک تحقیر می شد. این برخورد غیرانسانی، تحکمآمیز و سلطهجویانه بدون توجه به جنسیت آدمها، راه را بر تفسیر فمنیستی آثار کیشلوفسکی خصوصاً در این تریلوژی میبندد. والنتین برحسب تصادف، سگی را در خیابان زیر میکند. سگ عاملی میشود تا او را به قاضی بازنشسته ای به نام جوزف کرن برساند که در خانهاش نشسته و با تلفن به مکالمات همسایگانش گوش میدهد. قاضی جوزف شخصیت مردمگریزی است و انسان ستیزی او از این اعتقاد ناشی میشود که انسانها دروغگو و خیانتکارند. او با استراق سمع حرفهای آنها و مکالمات تلفنی شان به این نتیجهی فلسفی رسیده است.
جایگاه خدایی برای خودش درست کرده میتواند ناظر اعمال و قادر به شنیدن حرفهای آدمها و آگاهی از پنهانکاری خیانت آنها باشد. او همه چیز را میبیند و میشنود و دربارهی آنها تفسیر و قضاوت میکند. نگاه او به جهان پیرامونش نگاهی عبوس و بدبینانه است. وقتی والنتین به کار خلاف اخلاقی او اعتراض می کند می گوید در اینجا زاویه دید من بهتر از صحنهی دادگاه است چون حداقل میدانم حقیقت کجاست. تنها بعد از آشنایی با والنتین است که نگاه او به جهان تغییر میکند. والنتین کاتالیزوری است که روح سرد و منجمد او را بیدار کرده و عشق را در او زنده میکند اگرچه این عشق بیشتر جنبه افلاطونی دارد تا زمینی. در طول فیلم دوستی و صمیمیتی بین این دو شکل میگیرد که هر دو از آن بهره میبرند و به تحول شخصیت آنها کمک میکند. قاضی از جاسوسی در زندگی دیگران دست برمی دارد و والنتین به معنای تازه ای از عشق و خیانت در زندگی می رسد و می فهمد که باید به رابطهی بیثمرش با میشل پایان دهد
موسیقی فیلم قرمز همچون رنگ قرمز که رنگ گرم و بانشاطی است، موسیقی آرام، موقر، گرم و دلپذیری است. مثل همهی کارهای پرایزنر، موسیقی قرمز نیز براساس یک تم اصلی ساخته شده و آن تم عشق یا والنتین است که بارها در فیلم شنیده میشود و همانند رنگ قرمز بر آن تاکید میشود. نخستین بار آن را در سالن مدی که والنتین در آنجا نمایش میدهد میشنویم. صحنهی بسیار زیبایی است که دوربین متحرک کیشلوفسکی، حرکت والنتین زیبا را روی صحنه، در حالی که چهرهاش زیر برق فلشها میدرخشد، دنبال میکند. سبک آهنگسازی و ارکستراسیو پرایزنر کلاسیک است اما وی از پیچیدگی تماتیک آهنگسازان قرن هیجده یا نوزده پرهیز میکند. تمها بسیار ساده و در عین حال عمیق و تاثیرگذارند. قطعهای که پرایزنر برای سکانس نهایی فیلم قرمز ساخته براساس همان تم اصلی یعنی عشق است و نشاندهندهی قدرت آهنگسازی او و درک درستاش از مفهوم موسیقی فیلم است. سکانسی که در آن پیوند و ارتباط بین همهی عناصر و شخصیتهای به ظاهر بیارتباط فیلم آشکار میشود.
قطعهی بولرو که در اصل برای فیلم At Play in the fields of the road ساخته شده بود، بالا و پایینهای دراماتیک قرمز را به خوبی نشان میدهد. و اما فیلم دو تم اصلی دارد که درگیری دراماتیک آن را آشکار میکند: حال و هوای والنتین (زیبا، ظریف و در عین حال خام) و قاضی پیر و آگوست جوان (تاریک، جذاب و درگیر مشکلات).
نمایش قرمز مانند آغاز یک سونات پیانو دلهره و تنشی ایجاد میکند که در پایان با ترکیب شدن سهگانهی آبی، سفید و قرمز فروکش میکند. خشخش صدای رادیوی والنیتن گوش کنید. صدایی که باعث میشود او به یک سگ آسیب بزند. آیا این صدای آژیری است که از وسایل استراقسمع قاضی پیر به گوش میرسد؟
در یک صحنهی دیگر در خانهی قاضی، در جایی او به والنتین میگوید که نور را ببیند. و گویی به فرمان او همزمان که نور خود را به والنتین مینمایاند موسیقی پرایزنر نیز پخش میشود. درخشندگی سازهای زهی در این موسیقی هالهای اسرارآمیز را در ذهن تداعی میکند.