رضا تاج‌بخش

گفت‌وگو با رضا تاج‌بخش

رضا تاج‌بخش (زاده ۲۷ آبان ۱۳۶۰) آهنگساز، تنظیم‌کننده و نوازنده پیانو است. با تشویق پدر و مادرش موسیقی را شروع کرد و در ۱۹ سالگی به‌صورت رسمی و غیر حرفه ای با یک کنسرت راک در فرهنگسرای ابن سینا بعنوان نوازنده پیانو روی صحنه رفت و تا به امروز به عنوان نوازنده، آهنگ‌ساز و تنظیم‌کننده در برخی از آلبوم‌های پرفروش پاپ ایفای نقش کرده است. وی همچنین در کنسرت‌های هنرمندانی از جمله حامی، حمید خندان، مانی رهنما، نیما مسیحا، بابک جهان بخش، سیروان خسروی، امیر تاجیک و… نقش رهبری ارکستر را بر عهده داشته است. ⠀

رضا تاج‌بخش چهره‌ای شناخته‌شده در موسیقی کشور است. خارج از نبوغش در تنظیم و همکاری‌های موفق با خوانندگان بزرگ، یکی از بهترین نوازندگان پیانو معاصر ایرانی است. هنرنمایی او در کنسرت‌های موسیقی از جایی شروع می‌شود که پشت پیانو می‌نشیند.⠀

علاقه اصلی رضا تاج‌بخش در موسیقی سبک جز-لاتین است که با همراهی گروه خود تحت عنوان E-Jazz چندین کنسرت در این سبک اجرا کرده است. ایشان همچنین به‌عنوان هنرمند مهمان در ارکستر سمفونیک به اجرا پرداخته و عنوان بهترین نوازنده پیانو در سال ۲۰۱۲ و بهترین تنظیم‌کننده موسیقی پاپ را در سال ۲۰۱۳ از آن خود کرده است.

متن زیر گفت‌وگوی گروه فرهنگی باربد با این هنرمند در برنامه ویرتوز است.

لطفا خودتان را معرفی کنید.

رضا تاج‌بخش، متولد آبان ۱۳۶۰ و تهرانی!

من در خانواده‌ای هنردوست و هنرپرور و تا حدی هنرمند متولد شدم. مادر من بالرین بودند و پدرم گاهی کارهای نقاشی انجام می‌دادند. تا حدی می‌توان گفت این ماجرا ژنتیکی است! فکر می‌کنم سال ۷۰ یا ۷۱ اولین سازم را خریدم. یک پیانوی لیریکای روسی! از همان زمان نوازندگی را شروع کردم. البته نه به صورت حرفه‌ای. من از سال ۷۹ با اجرای کنسرت (به همراه یکی از گیتاریست‌های خیلی خوب آن زمان به نام آقای شهریار توکلی) در فرهنگ‌سرای ابن سینا وارد صنعت موسیقی شدم. راه از آن‌جا شروع شد.

بزرگ‌ترین چالش شما در مسیر موسیقی چه بود؟

این چالشی که شما می‌فرمایید در سال‌های ۸۰ ۸۱ شکل گرفت که برای من چالش بزرگی بود. یک خانم پیانیست حرفه‌ای آذربایجانی به نام عزیزا مصطفی زاده بودند که من شروع کردم به کاور کردن کارهای ایشان. قطعات، بسیار سخت بودند. بدون هیچ نتی. آن سال‌ها هیچ پارتی وجود نداشت و الان هم نیست. من یک واکمن داشتم که نت‌به‌نت به صورت گوشی قطعه را گوش می‌کردم و تند و کند می‌کردم و آکوردها را درمی‌آوردم. از آن‌جا متوجه شدم گوشم یک قابلیت‌هایی دارد! این چالش من بود. آن زمان من در دانشگاه درس می‌خواندم و تنها لذت من درآوردن این آثار بود. از صبح کارم را شروع می‌کردم، یک قطعه را درمی‌آوردم و می‌رفتم سراغ کار بعد. دو سال طول کشید که من یک تعداد از آلبوم‌های خانم مصطفی‌زاده را کاور کردم. این بزرگترین چالش زندگی من بود و به آن دوران از زندگی‌ام بیشتر از همه افتخار می‌کنم.

در نسل قبل از من افرادی بودند و کار می‌کردند که من و نسل من چکیده و گرفته‌شده‌ی آن‌ها هستیم. به این دلیل که آثارشان را گوش می‌کردیم و آن‌چه را که من لااقل از نظر خودم فکر می‌کردم از آن‌ها گرفتم. اساتیدی در حوزه تنظیم و نوازندگی. اما الان چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ آیا نسل بعد از من چیزی از من یا آن‌ها (اساتید قبل از من) خواهد دانست؟ این اتفاق یا نمی‌افتد یا خیلی کم می‌افتد. در نسل جدید افراد معدودی دنبال یادگیری هستند. متاسفانه بحث بازار و تجارت این امر را متخل کرده. به همین دلیل از ماندگاری اثرها کاسته می‌شود. تنظیم و نوازندگی با هم درگیرند. برعکس آهنگسازی! آهنگسازها بیشتر به قریحه و استعداد تکیه دارند و شاید به دانش کمتر. اما نوازندگان و تنظیم‌کنندگان باید کار علمی انجام دهند. مثلا باید سازشناسی بدانند، محدوده صدا بلد باشند، ارکستراسیون و هارمونی بدانند، میکس و مستر بلد باشند، با ادوات الکترونیک آشنا باشند و به نظر من تنظیم‌کننده باید بتواند خوب ساز بزند. بیشتر تنظیم‌کننده‌ها نوازنده‌های قابلی بودند. قبل از انقلاب بیشتر و بعد از انقلاب هم نمونه‌هایی مثل آقای چراغعلی، آقای تقی‌پور و آقای موثقی و… که من خیلی دوستشان دارم.البته این‌ها دوره اول بعد از انقلاب بودند. بعد از آن‌ها می‌رسیم به آقای سیروان خسروی، بهروز صفاریان و… . اما در نسل بعد من این استعداد را کمتر می‌بینم. یعنی اینکه بدانید قبلا چه اتفاقی افتاده است و روی آن اتفاقات راه بروید و مسیر را گم نکنید. این گم کردن مسیر اتفاق افتاده است و بدتر هم خواهد شد! اگر بیست سال پیش ما ده تنظیم‌کننده خوب داشتیم، شاید الان چهار تا هم نداشته باشیم!

جایگاه مبانی نظری در موسیقی امروز چیست؟

اگر منظورتان از مبانی نظری علم موسیقایی است، هیچ جایگاهی ندارد! در موسیقی امروز هرچقدر هم که تلاش بشود جایگاهی به وجود بیاید سخت است! به نظر من باید دوره‌اش طی بشود. در حال حاضر در شرایط ایده‌آلی هستیم! چرا؟‌ چون مثلا ده سال دیگر برمی‌گردیم می‌گوییم سال ۹۹ چقدر اوضاع خوب بود! هنوز چیزهای بدتری هم هستند که بشنویم! نمی‌دانم چقدر طول می‌کشد، اما این منحنی یک جایی قطع می‌شود. این مرحله‌ی سینوسی همیشه ادامه دارد. فراز و فرود همیشه کمتر بوده است. اما امروزه فرود به‌خصوص در این ده سال خیلی بیشتر شده است. اگر بخواهید حساب کنید از سال‌های ۷۳ و ۷۴، از زمان آقایان مهدی سپهر و کورش یغمایی که تقریبا موسیقی پاپ شروع شد تا سال‌های ۸۹ و ۹۰ اوضاع بد نبود و قابل تحمل بود! اما از سال ۹۰ یک سیر قهقرایی به خود گرفته است که به ناکجاآباد ختم خواهد شد!

من فکر می‌کنم در تمام دنیا ارزش و جایگاه موسیقی بی‌کلام آن چیزی نیست که باید باشد و با گذر زمان جایگاه آن کم‌رنگ‌تر می‌شود. دلیلش این است که در کل دنیا موسیقی‌ها و هنرهایی عرضه و مطرح می‌شوند که پشت آن‌ها فکر کمتری است! به عبارت دیگر هر هنری که کم‌فکرتر و راحت‌الهضم‌تر باشد بیشتر مورد قبول واقع می‌شود! همه‌ی هنرها به آسان‌گرایی و درگیر نکردن فکر مخاطب روی آورده‌اند. مثل فست‌فود! در ایران به‌خاطر شرایط فرهنگی‌مان بدتر هم هست! البته سینما پیشرفت بیشتری داشت. موسیقی ما از سال ۷۳ تقریبا کم‌وبیش راه افتاد. یعنی تصور کنید که یک اتفاقی، پانزده سال کلا نیست. اصلا وجود ندارد. یعنی یک چیزی حذف شده است. در اوج بوده و حذف شده است! فکر کنید شما بخواهید از این حذف، شروع کنید و دوباره بسازید. این عقلانی نیست. چرا باید این اتفاق بیفتد؟ نمی‌خواهم بحث چالشی کنم، اما به چه دلیلی کسانی که قبل از انقلاب فعالیت می‌کردند دیگر اجازه نداشتند فعالیت کنند؟ بله،‌ اگر قانونی گذاشته می‌شد که مثلا هرکس می‌خواهد کار کند باید یک خط قرمزهایی را رعایت کنند. حالا هرکه می‌خواست رعایت می‌کرد و هرکه نمی‌خواست می‌رفت. اما چرا باید از پیش برای افراد حکم تعیین می‌کردند که شما دیگر نباید کار کنید و آن‌ها را نابود می‌کردند؟

البته این قضیه با ده سال پیش فرق چندانی نمی‌کند! اما سیستم خواننده‌محوری همه جا هست. در کشورهای دیگر هم هست. اما آن‌جا نسبت درآمدها به‌گونه‌ای هست که اگر خواننده ۵ می‌برد، نوازنده یا تنظیم‌کننده سه‌ونیم یا چهار را می‌برد. اما این‌جا اگر خواننده پنج می‌برد، نوازنده و سایر عوامل شاید به نیم هم نرسند. این نسبت هم در همه جای دنیا رعایت نمی‌شود چون همه‌جا توجه به خواننده هست. به‌همین‌دلیل بعضی از آهنگسازها و تنظیم‌کننده‌ها دوست دارند خوانندگی کنند. چون این اتفاق بیشتر دیده می‌شود. در ایران چون این ثبات در ارزش‌گذاری وجود ندارد ما با خواننده‌سالاری مواجه هستیم.

من هر دو را نمی‌توانم هر دو را یک‌جور معنی کنم، اما نوازندگی در استودیو روش‌ها و قلق‌های خاص خود را دارد و شما برای ضبط استودیویی باید تجربه بسیاری داشته باشید. اگر این‌گونه نبود مثلا ده نفر تاکنون به‌جای من یا شخص دیگری آمده بودند. البته نیامدن این افراد حتما دلیل بر این نیست که استعداد ندارند. نوازندگان بسیار خوبی هستند که در منزل خود می‌نشینند و بهترین قطعات را می‌نوازند، اما همان‌ها در استودیو با مشکل مواجه می‌شوند. به نظر من این ماجرا فقط به تجربه ربط دارد. من این تجربه را تا حدی در بیست سالی که در موسیقی صرف کرده‌ام به دست آورده‌ام. درباره استیج این‌گونه است که شما اگر اعتماد به نفسش را داشته باشید، حتی اگر بار اولتان باشد می‌توانید از پس موقعیت بربیایید. اما در استودیو چون ریزه‌کاری‌ها مشخص می‌شود،‌ باید کارتان را خوب بلد باشید و نمی‌توان از آن فرار کرد.

خیلی‌ها می‌گویند که فقط با تمرین و ممارست می‌توان به همه‌جا رسید. من می‌گویم که چیز دیگری هم باید وجود داشته باشد که من به آن عامل ایکس می‌گویم. اگر شما این عامل ایکس را نداشته باشید در هیچ هنری حتی با وجود تمرین زیاد پیشرفت نخواهید کرد. این دو مکمل یکدیگرند. اگر بتوانید چیزی که درونتان هست را با تمرین‌های خودتان و با فکر و ایده‌هایتان پرورش دهید اتفاقی که باید می‌افتد. این پرورش دادن هم کار یک ماه و دو ماه و یک سال نیست. تا آخر عمرتان ادامه دارد! و جالب است که این اتفاق، بیرونی نیست که مثلا بگویید ما در این‌جا جایزه گرفتیم و موفقیت کسب کردیم. این اتفاق، درونی است و خود شما متوجه خواهید شد که کجای کار هستید و از یک جایی به بعد به خودتان افتخار می‌کنید که توانستید از این گوهری که درونتان هست استفاده کنید، چون بعضی‌ها این گوهر را دارند اما به هر دلیلی (شرایط یا دلایل دیگر) از آن استفاده نمی‌کنند و یک چیزی در آن‌ها می‌ماند! من این شانس را داشتم که بتوانم این گوهر را بروز دهم! در خانواده هنرمند متولد شدن یکی از این شرایط بود. این‌طور بگویم که زندگی من با موسیقی عجین شده چون کار دیگری ندارم و اصلا کار دیگری بلد نیستم. اگر بارهای دیگر هم به دنیا بیایم کارم همین خواهد بود، نوازندگی، ارکستراسیون و تنظیم! و متاسفانه هیچ‌وقت در زمینه‌ی تدریس فعالیت نداشتم. اما ان‌شاءالله به زودی اتفاق خواهد افتاد.

یکی از زیباترین کارهایی که من در سبک جز شنیدم قطعه‌ای است به نام «Eternal Child». این اثر از آثار یک پیانیست بی‌نظیر آمریکایی به نام چیک کوریا است که من خیلی از کارهایش را کاور کردم و پیانیست مورد علاقه من است،‌ در کنار خانم عزیزا مصطفی‌زاده! ذره‌ذره‌ی این آلبوم برای من درس است. زیرا من موفق شدم دو سال پیش با کسانی که در این آلبوم با چیک کوریا کار کرده‌اند، همکاری کنم، مخصوصا یک باسیست و یک درامر بسیار خوب که همیشه در کارهای موسیقایی راهنمای من بوده‌اند. آقای Dave Weckl و John Patitucci . ما با هم آلبومی کار کردیم به آهنگسازی من و نوازندگی این دوستان که ان‌شاءالله به زودی منتشر خواهد شد. شنیدن این قطعه در حدود سال‌های ۸۰، در جدیدی را به روی من باز کرد. من قطعات زیادی کاور کردم. این‌ها معلم‌های مجازی من بودند. آن‌ها را نت‌به‌نت کاور کردم. درواقع چیز دیگری نداشتیم. کتابی در این نوع موسیقی نبود. استادی نبود که در موسیقی جز من را راهنمایی کند و درباره موسیقی جاز منبعی در اختیار نداشتم. اینترنت هم در آن زمان به این شکل نبود. یا سی‌دی بود یا باید منتظر می‌شدیم که مثلا کسی از آمریکا برای ما فلان کار را بیارد. من از این قطعه درس گرفتم. از هارمونی‌اش و از ملودی پیچیده‌اش. پیشنهاد می‌کنم حتما گوش کنید!

به نظر من نباید بچه را به زور به کلاس موسیقی بفرستیم طوری که زده شود. باید آن‌ها را آزاد بگذاریم. اگر موسیقی را دوست داشته باشد، پدر و مادر در نگاه اول متوجه می‌شوند. و متوجه شدن این نکته کار سختی نیست. درباره خود من هم این اتفاق افتاد! خیلی از خانواده‌ها دوست دارند بچه‌هایشان تحصیلات عالی داشته باشند. این در تضاد با یاد گرفتن موسیقی نیست. خود من هم دانشگاه رفتم هم موسیقی خواندم. البته کمی سخت‌تر است اما این علاقه‌ی من بود. به این فکر نمی‌کردم که چه کار سختی است. علاقه داشتم. اگر پدر و مادر، در بچه‌ها این علاقه را ببینند دیگر وظیفه دارند که آن‌ها را حمایت کنند و در مسیر موسیقی قرار دهند. اگر این کار را نکنند اشتباه و گناه کرده‌اند!

همان نکته‌ای که گفتم یعنی فاکتور ایکس را اگر کسی داشته باشد و علاقه داشته باشد،‌ آن اتفاقی که باید در هر زمینه‌ای از هنر می‌افتد. اما پیوستگی پایداری در مسیر، لازمه‌ی کار است. نباید انتظار داشت که با گذشت یک یا دو سال، مسیر هموار شود. باید آن‌قدر راه برود تا آن اتفاق بیفتد. هیچ چیز معلوم نیست! در موفقیت و دیده شدن به‌ویژه در کارهای هنری، هیچ چیز به اندازه‌ی پیوستگی و آرام طی کردن راه، مهم نیست. با ادامه‌ی تمرین و انجام این کارها بالاخره اتفاقی که باید می‌افتد.

تنها نکته‌ای که به نظرم می‌رسد و همیشه گفته‌ام، این است که هر چیزی را گوش نکنید، هر کنسرتی نروید! با فکر گوش کنید. کرونا لطف بی‌نظیری در صنعت موسیقی ایران بود! با اینکه می‌دانم بسیاری از نوازندگان که دوستان خود من هم هستند، شرایط بسیار سختی دارند زیرا تنها منبع درآمدشان را از دست داده‌اند. اما از نظرهای دیگر در حق صنعت موسیقی لطف کرد! مثلا این کنسرت‌هایی که هفت سانس در روز بود، از بین رفت، خواننده‌هایی که خیلی بااستعداد نبودند فعلا در سکوت هستند. در این چند ماه آثاری بیرون می‌آید که شنیده نمی‌شدند. استعدادهایی که دیده نمی‌شدند. و آن بی‌استعدادهایی که رو بودند مدتی است دیگر صدایشان خاموش شده! این بهتر است و این‌گونه مردم می‌توانند هنرمندها را از هنرمندنماها تمیز بدهند!

1 دیدگاه دربارهٔ «گفت‌وگو با رضا تاج‌بخش»

  1. با سلام
    با آرزوی روزافزون برای تمامی هنرمندان کشورم، نکته ای که دوست هنرمند آقای تاجبخش تاکید داشتن،بسیار قابل تامله، یک آهنگساز و تنظیم کننده باید حداقل پیانو،ویلن،گیتار یا یه ساز ملودیک رو به خوبی بدونه و بنوازه،متاسفانه و متاسفانه،از وقتی تنظیم ها با کامپیوتر انجام شد حتی کسانی که نوازنده هم نبودند،شدند تنظیم کننده ،حالا یا شانسی یا واقعی به سطوح بالا هم رسیدن،فرض بفرمایید در سیستم کیو باس، براحتی تمامی سازها با نوازندگی بزرگان جهان وجود داره که درا ین ن سیستم اپراتور قطعه قطعه از هر ساز کنار هم میچینه،و بعد ریتم و آکورد و بیس رو اضافه می‌کنه و میشه تنظیم.بعد تو اجرا نوازنده دیگری اجرا می‌کنه ،نه روح کار رو خوب اجرا می‌کنه و نه مایه میذاره،چون کاره خودش نیست،ولی وقتی تنظیم کننده ای باشی که نوازنده متبحری هم باشی تو کنسرت کسی که براش آلبوم جمع کردی خودت سرپرست ارکستر باشی هم کار خوب درمیاد هم روح داره،هم سرپرست ارکستر که معمولا کیبورد یا پیانو مینوازه، تعصب کار ساخته خودش رو داره در نتیجه سولوهای زیبا اضافه می‌کنه ،بداهه نوازی می‌کنه و کل گروه و شنونده رو سر ذوق میاره،متاسفانه این معضل داره هر روز بیشتر و بیشتر میشه تا جایی که ارنجر،حتی الفبای موسیقی رو هم در حد ابتدایی نمیدونه،ناظر ضبط وجود ندرره،و‌خروجی ما. یه اثر بدون کوانتایز،و فالش بدون کیفیت ضبط میاد بیرون،خواننده هزینه کرده هنوز نیومده ،باید بره. کاش مسوولین موسیقی مثل سازهایی که آقای مهرجردی مسوول تایید آلبوم و کنسرت بودند،سختگیریهای خاص رو انجام میدادند،تا هر روز با اعتلای موسیقی روبرو باشیم نه افول.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *