کیاوش صاحب‌نسق

گفت‌وگو با کیاوش صاحب‌نسق


کیاوش صاحب‌نسق در سال ۱۳۴۷ در تهران متولد شد.⠀

او آموختن پیانو را از ۹ سالگی تحت نظر مربیان مختلف از جمله خانم‌ها هارطونیان، رضایی، شهسا و آقایان فرمان بهبود و فریدون ناصحی آغاز کرد و بعد از آن به آموزش اصول آهنگسازی نزد مهران روحانی ، محمد رضا درویشی و ‏‏علیرضا مشایخی پرداخت.⠀

وی آهنگسازی را از سن ۱۴ سالگی آغاز کرد و از سال ۱۳۷۴ زیر نظر استاد به آت فورِر در گراتس/اتریش به یادگیری آهنگسازی و تئوری موسیقی پرداخت. در سال 1381 از دانشگاه موسیقی و هنرهای دراماتیک گراتس اتریش در رشته آهنگسازی فارغ التحصیل شد و همان سال دکترای خود را در رشته موسیقی الکترونیک و اتنوموزیکولوژی در موسسه موسیقی الکترونیک و آکوستیک گراتس آغاز نمود⠀
صاحب‌نسق بعد از اتمام تحصیل به تهران بازگشت و به تدریس در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، هنر، آزاد، سوره و هنرستان موسیقی دختران پرداخت.⠀

وی در کنار آموزش موسیقی کلاسیک غرب به آموزش موسیقی کلاسیک ایرانی نیز علاقه‌مند شد و ردیف‌ موسیقی ایرانی را به بهانه نواختن سه‌تار نزد مسعود شعاری و حسین علیزاده آموخت.⠀

خلق و اجرای جهانی آثار در سه دسته آهنگسازی برای پیانو، ارکستر و درمحدوده‌ ‏موسیقی الکترونیک و کامپیوتر از جمله تلاش‌های خلاقه این آهنگساز به شمار می‌رود که آلبوم‌های «لالایی زیر آوار»،«…و اینجا در سکوت»، «لحظه ها»، «ورن»، «زرمان» و «چهل رباعی تا خرقان» و بیش از ۲۰ موسیقی فیلم حاصل بخشی از این کوشش‌هاست. ر ادامه، گفت‌وگوی گروه فرهنگی باربد با آقای صاحب‌نسق را در برنامه ویرتوز (virtuoso) می‌خوانیم.

-در یک جمله خودتان را معرفی کنید.

من کیاوش صاحب‌نسق هستم. آهنگساز و مدرس موسیقی.

-داستان شما با موسیقی چطور شروع شد؟

من در خانه مثل هر بچه دیگری به دنبال وسیله‌ای بودم که صدا تولید می‌کند و این وسیله ممکن است خیلی ساده باشد. اولین وسیله‌ای که دم دستم قرار گرفت یک ملودیکا و سازدهنی کوچک بود. این‌ها بیشتر به عنوان اسباب‌بازی در دست من آمد اما خیلی سریع نظرم را جلب کرد. یک ویولن قدیمی بالای کمد خانه ما بود که مال پدرم بود. من همیشه سراغ آن می‌رفتم و بدون آن که چیزی سر در بیاورم صدایی از آن درمی‌آوردم و باز سر جایش می‌گذاشتم. چیز دیگری که از آن دوره یادم می‌آید این است که من خیلی عمیق و دقیق گوش می‌کردم مثلا وقتی که در خانه یک موسیقی پخش می‌شد یا وقتی که پدرم در سفر آواز می‌خواند. من همیشه این‌ها را می‌شنیدم و بعدها وقتی من متوجه معانی گام و دستگاه و این‌ها شدم، دیدم که چه گنجینه خوبی داشتم!‌ اگرچه پدر من پزشک است و با موسیقی به صورت مستقیم سر و کار ندارد، اما این آوازها همیشه در خانه ما جاری بود. یک چیز دیگر بحث حضور در طبیعت بود که امروزه ما بیشتر به عنوان تفریح به آن نگاه می‌کنیم اما در گذشته معنادارتر بود. من این امکان را داشتم که از کودکی در یک فضای دور از تهران، در کنار اسب‌ها و پرنده‌ها باشم و به صدای طبیعت گوش کنم! صدای برگ‌ها که در باد تکان می‌خوردند، صدای گندم و صدای باد. این‌ها ضرب‌آهنگ و نبضی بود که در موسیقی من شکل گرفت. هرچه جلوتر می‌روم مطمئن‌تر می‌شوم که بخش مهمی از موسیقی که در ذهن من است از همان‌جا است!

اهمیت مبانی نظری در موسیقی تا چه اندازه می‌تواند موثر باشد؟

در مسیر یادگیری ما می‌توانیم دو مسیر موازی داشته باشیم. شما می‌توانید مبانی نواختن یک ساز را به صورت تجربی و مثلا با نگاه کردن به نوازنده‌ای که آن ساز را خوب می‌نوازد، خوب یاد بگیرید، بدون اینکه به مبانی نظری ورود کنید. اما این تا یک جایی پیش می‌رود. من استعداد را پارامتر کم‌اهمیت‌تر و پشتکار را عامل مهم‌تری می‌دانم. بعضی‌ها گوش بسیار خوبی دارند و اصطلاحا توانایی perfect pitch دارند. یعنی هر نتی را که بزنیم می‌توانند تشخیص بدهند و اسمش را به ما بگویند. اما مثلا اگر بگوییم فاصله این دو نت را بگو، باید فکر کنند. من فکر می‌کنم اگر بخواهیم در موسیقی، چه در نوازندگی و چه در آموزش عمیق شویم و مثلا چه بخواهیم آهنگساز شویم و چه بخواهیم رهبر ارکستر شویم، مبانی موسیقی، الفبای مشترکی است که ارتباط بین موزیسین‌ها در جایگاه‌های مختلف را کامل می‌کند. اگر ما بدون اشراف به مبانی، یک اثری را بنوازیم، شاید نوازندگی ما تنها ۳۰ درصد از آن ۱۰۰ درصد اثر باشد. مصنف در کنار قطعه خود یادداشت‌هایی را می‌گذارد که براساس آن، یک دستورالعمل اجرایی است که مثلا کدام قسمت را سریع یا آهسته بنوازیم یا کدام قسمت را بااحساس اجرا کنیم و… این‌ها جزء مبانی هستند که در اجرای ما تبلور پیدا می‌کنند. هرچقدر یک نوازنده عمیق‌تر بداند که ساختار یک اثر چیست این مسئله را بهتر می‌تواند اجرا کند. در غیر این صورت ما همیشه به‌دنبال نوعی تقلید از اجراهایی هستیم که به نظرمان جذاب هستند و بهترین حالت این است که یک مثال درجه سه از آن نوازنده می‌شویم.

بزرگترین چالش شما در مسیر موسیقی چه چیزی بوده است؟

اولین چالش تهیه ساز بود! من ده‌ساله بودم که تصمیم گرفتم پیانو داشته باشم. تهیه این ساز هم برای من چالش بود. جوی داشتیم که برنمی‌تابید که به‌راحتی برویم یک ساز را از مغازه‌ای بخریم! ما یک پیانو انگلیسی مونتاژ کلکته از اراک تهیه کردیم و با وانت به تهران آوردند و وقتی سر راه پرسیدند که بارتان چیست گفتند کمد است! بعد از این چالش من این بود که خب باید چطور شروع بکنم؟ باید کجا پیانو یاد بگیرم؟ آن زمان یعنی سال‌های ۵۹ و ۶۰ بیشتر معلم خصوصی بود و هنرستان موسیقی هنوز راه نیفتاده بود. به هر حال معلم پیانویی که من داشتم خانم آشخن هاراطونیان بود که آن زمان ۸۳ سال داشت. آن دوره برای من بیشتر دوره تجربه و هیجان بود که مثلا چیزی را که شنیده‌ام یا قبلا با ملودیکا و سازدهنی زده‌ام روی پیانو بنوازم.

تجربه تحصیل در مراکز آموزشی خارج و داخل ایران چگونه است و چه تفاوتی دارد؟

نظر من این است که ما همه‌جا موسیقی داشته باشیم. من نمی‌گویم اگر کسی شرایط بهتری در آن‌طرف دارد در این دانشگاه‌های خودمان موسیقی بخواند، اما راهکار قطعی را هم خروج از کشور نمی‌دانم. بله مهاجرت هم خوب است اما به شرط آن‌که بدانیم آن‌جا می‌خواهیم با زندگی‌مان چه کنیم. درباره موسیقی هم همین است. اگر کسی می‌خواهد صرفا به‌دلیل اینکه دانشگاه اینجا شرایط خوبی ندارد و چرخه نمی‌چرخد به رفتن ترغیب شود باید بداند کجا و در کدام مرکز آموزشی فرود می‌آید‌. من هر مرکز آموزشی را پیشنهاد نمی‌کنم. این گفته رایجی است که مثلا در کشور اتریش آدم‌ها را از یک سنی به بعد دیگر نمی‌پذیرند. من زمانی که برای امتحان ورودی رفتم یک عالمه پارکتور داشتم، پیانو بد نمی‌زدم و سولفژم هم بد نبود هنگام ورود ۲۶ ساله بودم. کنار من یک جوان نوزده ساله یونانی بود. او در پیانو ۵ امتیاز بیشتر از من کسب کرد در صورتی که قطعه‌ای هم نداشت. او انتخاب شد! بعدها که با استادان بیشتر نزدیک شدیم، به من گفتند ما فکر کرده‌ایم تو را با این (پارکتور) که داری چه تغییری می‌توانیم بدهیم! و این امتیاز را در نظر نگرفته‌ایم. اما آن جوان ۱۹ ساله مثل خمیری است که می‌توان شکلش داد! آن‌جا مسیر سخت است اما خارج شدن سخت‌تر هم هست. این مهم است که ما از مکتوبات و امکاناتی که داریم چه‌طور استفاده کنیم. من وقتی که آهنگسازی قبول شدم روالم این بود که هر روز صبح یک اتاق برای تمرین پیانو می‌گرفتم و از آن‌جا مستقیم به کتابخانه می‌رفتم پارکتور نگاه می‌کردم و موزیک گوش می‌دادم و این روال شش ماه ادامه داشت تا آخر دوره تحصیلم! امروز شما با یک کلیک در اینترنت اطلاعات زیادی می‌توانید به‌دست آورید. نسل‌های جدید ما امکانات بیشتری دارند. اما این نگاه که بدانند باید چه چیزی را ببینند و استفاده کنند وجود ندارد. داشته‌های زیادی دارند اما این‌که بدانند چطور استفاده کنند نه! من فکر می‌کنم در این مسیر باید اول دشواری‌ها را بچشیم و سپس به امکانات برسیم. در خارج از کشور مسئله امکان ارائه خود و تحلیل و دفاع و نقد خیلی وجود دارد. اما در مملکت خودمان بیشتر این‌ها را یا در شرایط مساعد نداریم یا بسیار محدود داریم .

شناخت ساز و موسیقی ایرانی چه تاثیری در مکتب فکری شما داشته است؟

شاید در ابتدای کار ما درگیر یک‌سری مجذوبیت می‌شویم و در ابتدا این سوال را از خود نمی‌کنیم که هویت ما چیست؟ هویت من ایرانی چیست؟ هویت من موزیسین جهانی چیست؟ گاهی ما مجذوب رپرتواری می‌شویم که قرار است آن را بنوازیم یا یاد بگیریم یا از آن الگوبرداری کنیم. ما باید بفهمیم که مثلا در آن قطعه کلاسیکی که می‌خواهیم بنوازیم چه تاریخی وجود دارد. چه زیبایی‌شناسی در این موسیقی بوده است. آن بخش از موسیقی که به هویت شرقی و هویت ایرانی ما ربط دارد قطعا دغدغه ما است.مثلا ما در یک قطعه موسیقی بتهوون فاصله‌ای می‌شنویم که به نظر ایرانی می‌آید بلافاصله نظر ما جلب می‌شود. حتی بعضی از بچه‌های موزیسین شیطنت می‌کنند و آن فاصله را می‌گیرند و ایرانیزه می‌کنند. آیا آن‌ها موسیقی ما را می‌شناختند؟ یا مثلا موسیقی شرق و غرب چه ارتباطی با هم دارند؟ این بخشی است که کنجکاوی ما را برمی‌انگیزد و بسیار جذاب است. یا مثلا چرا اسم این قطعه مارش ترکی است؟ بعد می‌بینید که در آن زمان ترک‌ها حمله کردند و پشت حصار شهر وین شکست خورده‌اند. و مثلا بعد از آن
اوپرایی که یک عنوان ترکی دارد بیرون می‌آید. من بسیاری از بچه‌ها را می‌بینم که مثلا پیانو یاد می‌گیرند و در کنارش سه‌تار می‌زند یا مثلا نی و ویولن‌سل. این هوشمندی بچه‌ها است که از کنترل پدر و مادرها خارج است. این‌ها می‌توانند کنار هم قرار بگیرند. نسل جدید این‌ها را به عنوان هویتی در کنار یک هویت دیگر نمی‌بیند. بلکه مجموعه این‌ها را متعلق به خود می‌کند. درهایی را باز می‌کنند که مرزی برایش وجود ندارد. این حرکت کردن در موازات هم بسیار جذاب است. من این را پیشنهاد می‌کنم!

یک اثر معرفی کنید و داستانش را برای ما بگویید.

یک شب در لندن در تاکسی‌هایی که آدم‌ها با آن از محل کار به جایی می‌روند که با دوست و رفیق خود گپی بزنند یک موسیقی پخش می‌شود از گورتسکی، آهنگساز اهل چک پخش می‌شود به نام سمفونی شماره سه. جالب این است که این اثر به‌خاطر این‌که آن زمان پخش می‌شود در چارت موسیقی پاپ رتبه اول را کسب می‌کند. یک موسیقی ارکستری به ظاهر سنگین است اما به قدری با مخاطب عام‌تر ارتباط برقرار می‌کند که بسیار معروف می‌شود. پیشنهاد من این است که این موسیقی را گوش کنید و خودتان را هم در همان تاکسی تصور کنید! من این موسیقی را خیلی دوست دارم و واقعیت این است که به موسیقی پاپ هیچ ربطی ندارد اما یک جاهایی ما بین موسیقی آکادمیک و موسیقی مردمی مرزهایی مشترک داریم که در حقیقت آن سلیقه یا رد پا است. اگر یک آهنگساز بتواند آن رد پا را درک کند و البته در یک زمان مناسب، ما می‌توانیم تصور کنیم که چنین موفقیتی نصیب همچین اثری بشود به همان ترتیب که خیلی از جریاناتی که در موسیقی معاصر اتفاق افتاد از طریق معرفی آن‌ها در سینما بود. مثل اودیسه ۲۰۰۱ کوبریک و موسیقی اتمسفر لیگتی. حتی مثلا موسیقی‌هایی که ما به آن‌ها می‌گوییم این که موسیقی فلان فیلم ترسناک است، زیرا اولین بار در فیلم‌های ترسناک استفاده شده است نه این‌که موسیقی ترسناک باشد! خود من از طریق برخی فیلم‌ها با این جهان امروزی موسیقی آشنا شدم. از فیلم‌های ایرانی هم می‌توانم مثال بزنم. در فیلم گاو آقای مهرجویی، یک قطعه پیانویی از هرمز فرهت. در هامون، جنس موسیقی باخ را داریم. در شاید وقتی دیگر از آقای بیضایی، موسیقی بابک بیات، یکی از معروف‌ترین پاساژهایی است که مدرن است، اما ما معمولا ارتباط تصویری با آن برقرار می‌کنیم. پیشنهاد می‌کنم گاهی اوقات فیلم‌ها را بیشتر از آن‌که نگاه کنیم گوش کنیم.

موسیقی چه تاثیری در زندگی شما داشته است؟

ما باید باور داشته باشیم مثل غذا خوردن، موسیقی بخشی است که روح از آن تغذیه می‌کند و ما این تغذیه کردن را یاد بگیریم و احساس نیاز کنیم. برای من موسیقی چه در قالب گوش دادن، چه نواختن و چه خلق اثر همیشه همراهم بوده و در زندگی‌ام حضور داشته است. از همان زمانی که ساز را پیدا کردم متوجه شدم دلم می‌خواهد چیزی را بگویم که مال خودم است!‌ زیرا بخشی از گویش شما و پل ارتباطی‌تان با آدم‌های دیگر از طریق موسیقی بیان می‌شود. گاهی اوقات بعضی افراد منظور خود را در قالب شعر می‌گویند. گاهی با یک نت موسیقی یا یک قطعه منتقل می‌کنند. حتی گاهی ما آهنگ مناسبی را برای نواختن انتخاب می‌کنیم تا بتوانیم آنچه را که منظورمان است به دیگری برسانیم. پدر و مادر یک هنرجو معمولا دوست دارند و آرزو دارند که فرزندشان در مسیر موسیقی جدی باشد و پیشرفت کند. البته بعضی پدر و مادرها هم هستند که منطقی‌تر به قضیه نگاه می‌کنند و می‌توانند تشخیص دهند که این حس فرزندشان هوس است یا عشق! البته این تردید به کودک هم منتقل می‌شود. ما سیستم منسجمی نداریم و همه این بچه‌ها تا دوران شروع مدرسه باید به آموزشگاه‌های آزادی بروند که معلوم نیست روش‌های آن‌ها تا چه حد درست باشد. یشنهاد اولیه من به والدین این است که اگر بچه‌ها در مدرسه خوب و باهوش هستند از نظر من ضروری نیست که او مستقیم وارد هنرستان شود. اگر قرار است به آموزش موسیقی بها داده شود، بچه‌ها می‌توانند به موازات چیزی که در مدرسه می‌خوانند آموزش موسیقی را به بهترین شکل داشته باشند. درست است که هنرستان یک فضای جمعی است و بخشی از موسیقی، معاشرت نوازنده‌ها با هنرجویانی است که بعدا قرار است موزیسین شوند. طبیعتا این مهم است. اما متاسفانه در هنرستان همیشه این اختلاف سطح‌ها را بین بچه‌ها داریم. بچه‌هایی که خیلی باهوش‌اند و هنرستان را به پایان نمی‌رسانند و بلافاصله جذب یک مرکز آموزشی خارج از کشور می‌شوند. بچه‌هایی که نه در درس و نه در ساز قوی نیستند، از هنرستان فارغ‌التحصیل می‌شوند اما ممکن است موسیقی را ادامه ندهند. و بچه‌هایی که هوش متوسطی دارند و پشتکار خوبی دارند. این بچه‌ها اگر شانس بیاورند و مدرسان خوبی هم داشته باشند ممکن است به دانشگاه هم وارد شوند که آن‌ها هم نقص‌های خاص خود را دارد. من به عنوان کسی که هشت سال در دانشگاه‌ها و چهار سال در هنرستان دختران تدریس کرده‌ام با این مسئله آشنا هستم. اما همچنان، ورود بچه‌های هنرستان را به دانشگاه‌ها ارجح‌تر از سایر بچه‌ها می‌دانم که به صورت آزاد امتحان می‌دهند و به دانشگاه می‌آیند. اما لزومی نمی‌بینم کسی که امکان دارد در یک شرایط خصوصی‌تر همه این دروس را بگذراند و مثلا دروس عمومی مثل ادبیات و عربی را بهتر بداند و ریاضی را بهتر بخواند، یا مهندس شود (بیاید موسیقی بخواند.) چرا که مثلا یک مهندس ممکن است موزیسین بهتری بشود نسبت به کسی که کمتر به درسش پرداخته و موسیقی را به صورت رسمی خواسته ادامه دهد.

کودکان چگونه باید ساز خود را انتخاب کنند و نقش خانواده‌ها در این زمینه چیست؟

گاهی پدرومادرها می‌آیند و نمی‌دانند که بچه‌هایشان چه سازی دوست دارند. پیشنهاد می‌کنم بچه‌ها را در کلاس‌های مختلف بنشانند و با سازهای مختلف،‌ تا ببینند که کودک چه سازی دوست دارد. نه اینکه سازی را به او تحمیل کنند. بعد از این‌که مطمئن شدیم چه سازی دوست دارد همان را تهیه کنیم. زیرا اگر در نهایت این‌طور نباشد ممکن است یک جایی دست بکشد و دیگر موسیقی را ادامه ندهد. در انتخاب مدرس اجازه بدهیم هنرجو با او معاشرت داشته باشد. اگر شیمی بین آن‌ها خوب نباشد ممکن است هنرجو دل‌سرد شود. و این‌که زمان بدهیم و صبوری کنیم. دست از پشتیبانی فرزند در یادگیری موسیقی نکشیم. ممکن است طول بکشد اما نتیجه می‌دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *