اصطلاحات موسیقایی در شعرحافظ

همچون سایر شاعران فارسی‌زبان، در اشعار حافظ نیز اصطلاحاتی وجود دارد که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به سازهای موسیقی، و سایر اصطلاحات موسیقایی اشاره دارد.

در این نوشته ،برخی الفاظ  و اصطلاحات موسیقایی به کار رفته در شعر حافظ را عنوان می کنیم و به  ذکر معانی آن ها از کتاب هایی چون فرهنگ فارسی معین، “حافظ نامه” خرمشاهی و” رباب رومی ” از مهدی ستایشگر، پرداخته و شاهد مثال‌هایی از دیوان شاعر، برای آن می‌آوریم.

-ابریشم

در کتاب حافظ‌نامه به نقل از حسینعلی ملاح، توضیح ابریشم چنین است:
“تارهایی که بر سازهای رشته‌ای ( ذوات الاوتار) کشیده می‌شود، از جنس‌های گوناگون است. در قدیم ،تارهای چنگ را از موی اسب یا ابریشم تاب داده و زه می‌ساختند. در روزگار ما علاوه بر زه یا روده‌ی حیوانات، این تارها را از فلز نیز می‌سازند. در بیت زیر از حافظ، کلمه‌ی ابریشم هم جنس و نوع رشته‌ای که بر چنگ بسته‌اند را معین می‌کند و هم مبین نازکی و لطافت رشته‌ای است که دل شاد بدان بسته شده است. “

قدح مگیر چو حافظ مگر به ناله چنگ        که بسته اند بر ابریشم طرب دل شاد

همچنین طبق دریافت نگارنده‌ی “رباب رومی” از این بیت، حافظ، وجد و طرب را حاصل شنیدن نوای موسیقی ذکر کرده است.

-ارغنون

در فرهنگ فارسی معین، دو معنی برای ارغنون آورده شده:
الف- سازهایی ذوات الاوتار و سازهایی که از تعداد زیادی لوله تشکیل شده و هوا را با واسطه داخل آن لوله‌ها دمند.

ب- سازی است که یونانیان و رومیان می نواختند، ارگ.

در بیت‌های زیر از حافظ «ارغنون» به کار رفته است:

ارغنون‌ساز فلک رهزن اهل هنر است       چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم

دکتر خرمشاهی، ارغنون‌ساز را نوازنده‌ی ارغنون وبه قرینه بیتی دیگر از حافظ، همان سیاره‌ی زهره می داند:

در زوایای طربخانه جمشید فلک    ارغنون ساز کند زهره به آواز سماع

-پرده

خرمشاهی به نقل از کتاب «حافظ وموسیقی»، در ارتباط با معنی پرده می‌نویسد: به رشته‌هایی که بر دسته‌ی سازهای رشته‌ای بسته می‌شود، پرده می‌گویند. موسیقی‌دان‌های قدیمی به این رشته‌ها دستان می‌گفتند و عمل پرده‌بندی بر دسته‌ی ساز را دستان‌نشانی می‌‌خواندند. در پاره‌ای موارد، کلمه پرده به معنای لحن و آهنگ و مقام نیز آمده است.

خرمشاهی همچنین به نقل از «نفائس الفنون» می‌نویسد:

«پرده‌های مشهور را دوازده‌اند: عشاق، نوا، بوسلیک، راست، عراق، اصفهان،کوچک، زیرافکنده بزرگ، زنگوله، رهاوی، حسینی، حجاز.»

مثال هایی از دیوان حافظ که در آن ها اصطلاح پرده بکار رفته است:

مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع     بر اهل وجد وحال در های و هو ببست

پرده مطربم از دست برون خواهد برد     آه اگر زآنکه در این پرده نباشد بارم

در بعضی بیت ها ، «از پرده برون شدن»، اشاره به خارج آهنگ شدن نیز دارد، مانند مصراع‌های زیر از حافظ:

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب…

دلم از پرده بشد، حافظ خوشگوی کجاست…

اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن…

در «رباب رومی» آمده: پرده گرداندن به معنی تغییر دادن آهنگ و کوک ساز است. در موسیقی، معمول است که در پرده گردانی(مرکب نوازی) با هر پرده نو، آهنگ نوی ارائه می شود.

مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق     که از این راه بشد یار و زما یاد نکرد

-چغانه

در فرهنگ فارسی معین معنی چغانه چنین است:

آلتی موسیقی که عبارت است از دو باریکه چوب تراشیده که انتهای آن به هم متصل بود و آن را به شکل انبر و زنگ می‌ساخته‌اند و زنگوله‌هایی در دو انتهای دیگر آن می‌بستند و با بستن و باز کردن این دو شاخه زنگ‌ها و زنگوله‌های مذکور به صدا در می‌آمد.

مثال برای واژه چغانه در شعر حافظ:

سحرگاهان که مخمور شبانه     گرفتم باده با چنگ و چغانه

به وقت سرخوشی از آه وناله عشاق     به صوت ونغمه چنگ و چغانه یاد آرید

-چنگ

چنگ در فرهنگ فارسی معین آلتی موسیقی از ذوات الاوتار است که انواع ابتدایی آن شکل مثلث داشت و شامل یک تخته به طول تقریبا یک گز و یک میله چوبی بودکه به طور عمودی بر یک انتهای این تخته نصب می‌شد و انتهای دیگر این میله چوبی، شکل دست انسان را داشت و به تدریج تکمیل گردید.

در شعرهای حافظ کلمه‌ی چنگ بارها به‌کار رفته است:

دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند     پنهان خورید باده که تعزیر می کنند

در کنج دماغم مطلب جای نصیحت      کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است

گوشم همه بر قول می و نغمه چنگ است     چشمم همه بر لعل لب وگردش جام است

رباب و چنگ به بانگ بلند می گویند     که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید

در حافظ نامه، مراد از چنگ صبوحی، موسیقی سحرگاهی است، موسیقی ای که در بامداد پگاه علی الرسم نواخته می‌شده و غالبا همراه با صبوحی زدن* بوده است:

گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک    دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است

-مطرب

در فرهنگ فارسی معین، مطرب به معنی به طرب در آورنده یا کسی است که نواختن ساز و آواز را پیشه‌ی خود سازد و مردم را به نشاط در آورد. در «رباب رومی» می‌خوانیم:
شعر فارسی یکی از عوامل مهم در حفظ عزت مطرب بوده است. به‌خصوص در شعر شعرای عارف‌مسلک، برای مثال در اشعار حافظ به مطرب از دیدگاهی والا و با منظری از وجهه موسیقایی آن نگاه شده است. در حافظ‌نامه به نقل از استاد فروزانفر، دو نوع مطزب در دیوان مولانا نشان داده شده است: ۱. مطرب عشق ۲. مطرب زر
مطرب عشق، مطربی است که از روی عشق ساز زند و محرک او در زدن ساز، عشق باشد. مطرب زر مطربی است که به طمع زر ساز زند.

هله من مطرب عشقم دگران مطرب زر     دف من دفتر عشق و دف ایشان دف تر

                                               مولانا

اما حافظ نیز ، مطرب عشق را به کار برده است:

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد     نقش هر پرده که زد راه به جایی دارد

ضمن اینکه کلمات نقش و نغمه نیز در بیت بالا از اصطلاحات موسیقی اند که خرمشاهی آن‌ها را به نقل از کتاب «حافظ و موسیقی» چنین تعریف می‌کند:

نقش: «در روزگاران گذشته یکی از انواع تصنیف‌ها را نقش می‌نامیدند. یک قطعه موسیقی بی‌کلام یا با کلام و توصیفی است که در هر دستگاه یا مقامی اجرا می شود.»

نغمه: «نغمه در اصطلاح موسیقی به معنای صدا یا نت موسیقی است. در روزگار ما این لفظ در معنای گوشه یا لحن یا آوازه نیز به کار می‌ود.»

مثال‌هایی از شعر حافظ برای کلمه‌ی مطرب:

چه ساز بود که در پرده می زد آن مطرب     که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست

ساقی به نور باده برافروز جام ما     مطرب بزن که کار جهان شد به کام ما

این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت     و آهنگ بازگشت به راه حجازکرد

در بیت بالا، علاوه بر مطرب چند اصطلاح موسیقایی دیگر نیز به زیبایی به‌کار رفته است مانند «بازگشت»، «راه»، «ساز» و «آهنگ»، که خرمشاهی، تعریف آن‌ها را به نقل از کتاب «حافظ و موسیقی»، این‌گونه ذکر کرده و برای برخی، مثال از حافظ آورده است:

بازگشت: «بازگشت در موسیقی به دو معناست: یکی فرود آمدن از لحن یا گوشه‌ای به لحن اصلی یا مقام اصلی و دیگری به نوعی تصنیف، اطلاق می‌شده است.»

راه: «راه یا ره در اصطلاح به معنای لحن، مقام، پرده، آهنگ، گوشه و نغمه است.»

مطرب نگاه دار همین ره که می‌زنی

راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد

ساز/ ساخت:
«ساز، لفظی است عام برای همه‌ی آلات موسیقی، اعم از رشته‌ای و بادی و کوبه‌ای. ساختن: آفریدن، ابداع کردن، اجرا کردن، به گوش رسانیدن و هم‌نوا کردن.»

آهنگ:
در اصطلاح موسیقی به چند معناست: الف) لحن، صوت، نوا، آواز، آوا و صدا
ب) پرده، راه،گوشه
ج) یک قطعه موسیقی

مثال از حافظ:

عالم از ناله عشاق مبادا خالی     که خوش آهنگ و فرح بخش نوایی دارد

عراق:
طبق تعریفی که در کتاب «رباب رومی» ذکر شده است، عراق (پرده عراق) یکی از ادوار دوازده‌گانه (نهمین دور) در موسیقی پیشین ایران است که به همین نام تا به امروز ( با تفاوت لحن قدیم و جدید) در ردیف موسیقی ملی ایران به چشم می خورد و امروز به صورت گوشه‌ای وسیع در دستگاه ماهور به اجرا در می‌آید. به گفته‌ی خرمشاهی، حافظ در شعرش غالبا کلمه‌ی عراق را با ایهام به کار می‌برده است :
عراق جغرافیایی
عراق موسیقایی

این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت     و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد

فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق     نوای بانگ غزل‌های حافظ از شیراز

حجاز

در رباب رومی معنی حجاز به‌عنوان اصطلاح موسیقی چنین آمده است:

یکی از الحان و نغمه‌های موسیقی پیشین ایران و مهم‌ترین گوشه‌ی آواز ابوعطا در موسیقی امروز (منسوب به منطقه‌ی حجاز در عربستان امروز)

این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت

و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد

دف

درباره‌ی دف که در رباب رومی چنین آمده است: از آلات پوستی ضربی و کوبی مشهور به دایره با ابعاد یک دایره است. بیت‌هایی از حافظ که در آن واژه‌ی دف به کار رفته است:

که شب‌ها ره تقوا زده‌ام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد

بنوش جام صبوحی به ناله‌ی دف و چنگ
ببوس غبغب ساقی به نغمه‌ی نی و عود

راز سربسته‌ی ما بین که به دستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

خزینه‌داری میراث‌خوارگان کفر است
به قول مطرب و ساقی، به فتوی دف و نی

برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماند
ای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کن

من به خیال زاهدی، گوشه‌نشین و طرفه آنک
مغبچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دف

رباب

 خرم‌شاهی به نقل از کتاب حافظ و موسیقی رباب را سازی از خانواده‌ی آلات رشته‌ای دانسته است که انواع دارد و نوعی از آن را در ایران کمانچه نامند.

نمونه‌هایی از کاربرد واژه‌ی رباب در شعر حافظ:

من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت
این قصه اگر گویم با چنگ و رباب اولی

رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید

ز شور و عربده شاهدان شیرین‌کار
شکر شکسته سمن ریخته رباب‌زده

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع و وعظ کجا نغمه‌ی رباب کجا

نبود چنگ و رباب و نبید و عود که بود
گل وجود من آغشته‌ی گلاب و نبید

نی

طبق تعریف فرهنگ فارسی معین سازی است که از چوب یا نی سازند و آن طبیعی‌ترین و قدیم‌ترین آلت موسیقی است که از دیرباز در کشورهای مختلف وجود داشته و در ایران نیز سابقه‌ای ممتد دارد. در حافظ‌نامه آمده است که نی در شعر حافظ به صورت «نای» هم به کار رفته است:

به کام تا نرساند لبش مرا چون نای
نصیحت همه عالم به گوش من باد است

مثال‌هایی برای واژه‌ی «نی» در شعر حافظ:

ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ
به بانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم

اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی
وانگه به یک پیمانه می با من وفاداری کند

گوشم همه بر قول نی و نغمه‌ی چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است

راز سربسته‌ی ما بین که به دستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

سماع

طبق آن‌چه در حافظ‌نامه‌ی خرم‌شاهی آمده است، سماع در لغت یعنی شنیدن و با استماع (گوش دادن) مترادف است. اما اصطلاحا عبارت است از یکی از آداب و شعائر صوفیانه که ترکیبی است از شعرخوانی به آواز خوش و موسیقی (همراه با رقص یا بدون رقص):

مطرب چه پرده ساخت که در پرده‌ی سماع
بر اهل وجد و حال در های و هو ببست

یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست‌افشان کنند

شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است
دست طرب از دامن این زمزمه مگسل

*شرابی که هنگام صبح می‌نوشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *