دریاچهی قو، ساختهی پیوتر ایلیچ چایکوفسکی، از مشهورترین بالههای تاریخ است که در سال ۱۸۷۶ نوشته و یک سال بعد برای اولین بار در مسکو به روی صحنه رفت. امروز این اثر از زیباترین نمایشهای عاشقانه به شمار میرود و آثار زیادی در سینما، ادبیات و موسیقی با اقتباس از این اثر ساخته شدهاند.
دریاچه قو در ابتدا در دو مرحله (act) و از روی داستانهای عامیانهی روسی و آلمانی، مثل اردک سفید و…، ساخته شد و داستان آن دربارهی یک شاهزاده است که نفرین یک جادوگری او را به قو تبدیل کرده است. این اثر نخستین بار توسط گروه بالهی بولشوی در مکان تئاتر بولشوی در مسکو اجرا شد اگرچه ضعف این اجرا باعث انتقادهای بسیاری شد. اجرای دریاچهی قو نسخههای زیادی اجرا شده که معروفترین آنها اجرای ماریوس پتیا و لو ایوانوف در سال ۱۸۹۵ است. این اجرا در سالن تئاتر مارنیسکی در سن پترزبورگ روسیه اجرا شد و مبنای اجراهای بعدی این باله قرار گرفت. اکثر کمپانیهای باله در اجرای دریاچه قو صحنهپردازی خود را در موسیقی و طراحی رقص از روی این اجرا انجام داده و میدهند.
اجرای سال ۱۸۹۵ در حالی برگزار شد که دو سال از مرگ چایکوفسکی میگذشت. با اینکه دربارهی این اجرا با او صحبت شده بود اما بهدلیل مرگش نظر او دربارهی این مشخص نیست. در هر حال، پس از مرگ او، و با موافقت برادرش، ریکاردو دریگو، موزیسین ایتالیایی، قطعهی دریارچهی قو را بازبینی کرد. تفاوت عمدهای میان نسخهی دریگو و قطعهی اصلی چایکوفسکی وجود دارد و آنچه امروزه در صحنههای نمایش میبینیم درواقع نسخهی تصحیحشدهی دریاچهی قو از دریگو است.
دریاچهی قو عمدتا در چهار پرده و چهار صحنه یا سه پرده و چهار صحنه اجرا میشود. مهمترین تفاوتی که بین اجراهای مختلف وجود دارد در پایان آن است که در برخی اجراها پایان تراژیک آن را به پایانی خوش تغییر میدهند.
صحنه از اینجا آغاز میشود که شاهزاده سیگفرید در روز تولدش جشنی برپا میکند با دوستانش مشغول شادی میشود. مادر او که از سبک زندگی پسرش شاکی است، جشن تولد او را خراب میکند و بساط عیش سیگفرید و دوستانش را بر هم میزند و به پسرش گوشزد میکند که برای مراسم سلطنتی فردا، دختری را بهعنوان نامزد خود انتخاب کند.
شاهزاده، از این اجبار و از این که نمیتواند با عشق ازدواج کند، غمگین میشود. در این میان دوستان او سعی میکنند حالوهوایش را عوض کنند و او را برای شکار با خود به تعقیب یک دسته قو میبرند.
در پردهی دوم، شاهزاده که حالا از دوستان خود جدا افتاده و به کنار دریاچه آمده، ناگهان یک دسته قو را میبیند که در حال فرود آمدناند. آنها را با کمان خود نشانه میگیرد اما ناگهان میبیند که یکی از قوها به دختری زیبا تبدیل میشود و خشکش میزند. دختر با دیدن زیگفرید وحشتزده میشود، اما شاهزادهی جوان قول میدهد به او آسیبی نرساند.
دختر زیبا که اودت نام دارد، برای شاهزاده توضیح میدهد که او و دوستانش بر اثر طلسم یک جادوگر روزها به قو تبدیل میشوند و شبها در کنار دریاچه دوباره انسان میشوند. این طلسم فقط زمانی باطل میشود که کسی که هرگز عاشق نشده، به دختر زیبا عشق بورزد.
فضا از دختران قو پر شده. شاهزاده که حالا عاشق اودت شده، کمان خود را میشکند، اما خیلی زود شب فرا میرسد و دوباره، دختران زیبا به قو تبدیل میشوند.
سایت خوب با مقالاتی بسیار بی نظیری دارین