«آن مرد بزرگ چقدر با من صبور بود! چقدر خوشحالم کرد! وقتی در اوج اشتیاق بودم، به موسیقی اگمونت* فکر کردم.
گوته زندگی می کند و از همه ما میخواهد با او زندگی کنیم. به همین دلیل است که میتوان برای او سرود.»
بتهوون
شاعر، نقاش و دانشمندی که توماس کارلایل او را «انسان جهانی» لقب داده بود، ، هفت سال قبل از موتسارت در سال ۱۷۴۹ متولد شد. ذائقهی موسیقی او در عصر روشنگری شکل گرفته بود. او به شور و نشاط انقلابی بتهوون مشکوک بود و سمفونی پنجم را «صرفاً حیرتانگیز و باشکوه» میدانست و با گرایش او به بسط و توسعه هنگام تنظیم اشعارش موافق نبود. با این حال او را تصدیق کرد:
مگر میشود او به عنوان بزرگترین آهنگساز زندهی آلمانی شکست بخورد؟
در سال ۱۸۱۱، بتهوون نسخهای از موسیقی را برای تراژدی گوته (اگمونت) فرستاد، شاعر به گرمی پاسخ داد و ابراز امیدواری کرد که آنها بتوانند یکدیگر را ملاقات کنند.
این ملاقات در تابستان بعد در تفرجگاه آبگرم (تپلیسه کنونی) اتفاق افتاد، درست زمانی که ناپلئون، که معاصر این شاعر و آهنگساز بود، در حال تعقیب کمپ روسی خود بود.
بتهوون آن روزها مشغول کار روی پر سر و صداترین کمدیهای سمفونیک شماره ۸ بود. او در آنجا به توصیه دکترش آبتنی میکرد. در آبگرم، اشراف و بزرگانی مثل بتینا فون آرنیم، نویسندهای با استعداد و یک دوست مشترک بتهوون و گوته حضور داشتند. این دوست مشترک، که کل جلسه را مدیریت میکرد، احتمالا از بستگان همان کسی بود که بعدها محبوب جاودان بتهوون نامیده شد.
بتهوون به ناشر خود گفت:
قبلا به شما گفته بودم گوته اینجا است و من هر روز بخشی از وقت خود را با او میگذرانم. گوته واکنشی آمیخته با تحسین و حیرت نشان داد و به همسرش نوشت:
«هیچوقت هنرمندی را ندیدهام که تا این حد خودکفا، پر انرژی و پر شور باشد.» او همچنین دو روز بعد در دفتر خاطرات روزانهاش نوشت:
«اجرای بتهوون فوقالعاده بود.»
اندکی بعد، گوته نظر دقیقتری برای استاد موسیقی خود، کارل زلتر، نوشت:
«استعداد او مرا شگفتزده کرده است. با این حال، متاسفانه او شخصیتی کاملا رامنشده دارد. نمیگویم او اشتباه میکند و جهان جای نفرتانگیزی نیست. اما با نگرشش، جهان را برای خود یا دیگران جای بهتری نمیکند. با وجود این، باید بر او ببخشاییم و به او شفقت بورزیم، زیرا او دارد شنوایی خود را از دست میدهد و این، موسیقی او را از لحاظ اجتماعی تحت تاثیر قرار میدهد. او ذاتا فردی کمسخن و موجزگو است. و حالا با شرایطی که برای شنواییاش پیش آمده بیش از پیش کمحرف شده است.» زلتر در پاسخ به نامهی گوته اعتراف کرد که موسیقی بتهوون را تحسین میکند و بر این اعتراف خود تاکید نمود.
رابطهی گوته و بتهوون هیچوقت ساده نبود. بتهوون بعد از ملاقات گوته در تپلیسه به Breitkopf &Hartel گفته بود: گوته از فضای دربار، بسیار بیشتر از میزانی که یک شاعر باید، لذت میبرد.
نگرشهای اجتماعی گوته، مانند ذائقهی موسیقایی او در سنین پختگی شک گرفت. برای بتهوون که بیست و یک سال از او جوانتر بود، اشراف واقعی، هنرمندان بودند و بس.
بنا بر روایتها، یک روز، هنگام مواجهه با خانوادهی سلطنتی در خیابان، بتهوون به گوته گفت: به راه رفتن ادامه بده. همانسان که تا کنون بودهای. بازوی مرا بگیر. آنها باید راه را برای ما باز کنند، نه برعکس. اما گوته که مثل بتهوون فکر نمیکرد دستش را کشید، کلاهش را برداشت و کنار رفت. در حالی که بتهوون، دست در جیب، درست از میان دوکها و هیئت آنها عبور کرد. آنها کنار رفتند تا راه را برای او باز کنند و دوستانه سلام کنند.
بتهوون به گوته، که اجازه داده بود دوکها اول عبور کنند گفت: من منتظر تو بودم چون برای تو و آثارت احترام قائل بودم، اما تو بیش از حد به آن مردم احترام گذاشتی.
*نام نمایشنامهای از گوته