فیلم سفید که کیشلوفسکی آن را با الهام از رنگ سفید پرچم فرانسه و به نشانهی برابری ساخت، کمدی سیاه و ملودرامی طنزآمیز با طعنههایی آشکار به کاپیتالیسم نوظهور لهستان و فساد اقتصادی و مالی بعد از سقوط کمونیسم در این کشور است و از نظر لحن و فضا با دو فیلم دیگر یعنی آبی و قرمز تا حد زیادی متفاوت است. سفید ماجرای زندگی کارول، آرایشگر لهستانی فقیری است که در آستانه جدایی از همسر فرانسویش دومینیک است. علت جدایی آنها ظاهراً این است که کارول توانایی خود را از دست داده و نمیتواند نیازهای همسرش را برآورده کند، اما رفتار همسرش با او تحقیرآمیز و بیرحمانه است. دومینیک تمام داراییهای کارول را ضبط کرده، حساب بانکیاش را مسدود کرده و سالن آرایشگاه را به آتش میکشد و تفسیر آن را به گردن کارول میاندازد و سرانجام او را با یک چمدان در خیابان رها میکند و به سراغ عشق تازهاش می رود. کارول کارش به گدایی در ایستگاه مترو میکشد اما تصادفاً با مردی آشنا میشود که سرنوشتش را عوض میکند. پل میکولاژ برخلاف کارول مرد متاهلی است که وضعیت مالی خوبی دارد، اما از زندگیاش خسته شده و میخواهد خودکشی کند. او با قرار دادن کارول بیپول و بیپاسپورت در یک چمدان موفق میشود او را به طور غیر قانونی با هواپیما به لهستان ببرد اما دزد ها در فرودگاه ورشو چمدان را میدزدند و بعد از اینکه کارول را در آن مییابند او را به باد کتک میگیرند اما کارول از اینکه سرانجام موفق شده خود را به وطنش برساند خوشحال است. او در لهستان کار آرایشگری را از سر میگیرد اما دائم به فکر انتقام از دومینیک است. میکلانژ در متروی ورشو با او ملاقات کرده و از او میخواهد که با گلوله به زندگیاش خاتمه بدهد، اما کارول این کار را نمیکند و با گلولهی قلابی به او شلیک میکند. پل که زنده مانده از فکر خودکشی منصرف میشود و تصمیم میگیرد با کارول به تجارت بپردازد. آنها درگیر کارهای غیرقانونی و بازار سیاه میشوند و کارول موفق میشود از این راه وضعیت مالی خوبی پیدا کند. پس از آن به دومینیک زنگ میزند و از او میخواهد که به لهستان بیاید و صحنهی ساختگی قتل خود را طوری طراحی میکند که به گردن دومینیک بیفتد. دومینیک به زندان میافتد و به این ترتیب کارول موفق میشود انتقامش را از او بگیرد. در پایان فیلم او را میبینیم که به دومینیک که پشت پنجرهی زندان برای او دست تکان می دهد نگاه کرده و اشک می ریزد.
با اینکه لحن فیلم کمدی است و بازی و ظاهر بازیگر مرد جنبهی کمدی آن را تقویت کرده اما فضای فیلم در کل سیاه و تلخ است .تم اصلی فیلم بیشتر از آنکه برادری باشد تحقیر و انتقام است. آنها که زمین خوردهاند دوباره برمیخیزند و آنها که در اوج موفقیتاند به حضیض ذلت میافتند. فضای فیلم خاکستری، تیره و غمبار است و این فضا با درونمایهی تراژدیکمدی فیلم و لحن کنایهآمیز آن همخوان است. رنگ سفید در این فیلم رنگی طعنهآمیز است. سرنوشت تیرهی قهرمانان در تضاد با رنگ سفیدی است که فیلم بر مبنای آن ساخته شده و از طریق نشانههای تصویری مثل آسمان ابری لهستان چشماندازهای پربرف ورشو، لباسها و اتومبیلها و کبوتر سفید که در آغاز فیلم از آسمان میگذرد و فضلهاش را بر سر و روی کارول میریزد بر آن تاکید میشود. سفید در عین حال طیفی از تمام نورها از جمله نورهای آبی و قرمز است.
به علاوه نمادی از معصومیت ذاتی شخصیت های فیلم علیرغم ظاهر خبیث و بدسگال آنهاست. کارول در نیمهی اول فیلم شخصیتی مظلوم و بیگناه است اما در نیمهی دوم فیلم به فساد و تباهی کشیده میشود. او به دنبال مساوات است و با انتقام میخواهد به این مساوات برسد اما کیشلوفسکی در پایان نشان میدهد که این مساوات چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی وجود ندارد. در جایی از فیلم گفته میشود که این روزها همه چیز را با پول میتوان خرید اما کیشلوفسکی در پایان پرابهام فیلم نشان میدهد که این عقیده درست نیست و عشق چیزی نیست که بتوان آن را با پول خرید. کارول موفق می شود انتقامش را از دومینیک بگیرد. اما آیا او توانست عشقش را نیز برگرداند؟ با اینکه در ظاهر پیروز شده اما در واقع درمانده و شکست خورده است که این نشانه ای است از ناکامی و حسرت دردبار او برای عشق دومینیک که هرگز نتوانست آن را به دست بیاورد.
با این حال سفید فیلمی است که بیشتر بر روی پلات و روایت متمرکز شده و چندان روی شخصیتها کار نشده است. آنتونی لئونگ منتقد فیلم آمریکایی آن را ضعیفترین قسمت سهگانه دانسته و از درونمایهی زن ستیزانهی آن انتقاد کرده است. رفتار شیطانی، بیرحمانه و خباثتآمیز دومینیک در آغاز توجیه چندانی ندارد. برخلاف فیلم آبی تحول شخصیتها نیز به خوبی صورت نمیگیرد. به علاوه از سبک بصری درخشان و خیرهکنندهی قرمز در سفید اثری نیست و ظاهراً کیشلوفسکی به دلیل سرعت کار و فشردگی زمان تولید فرصت کافی برای اجرا کردن سبک تصویری استیلیزهاش را نیافته است. بازیگر نقش کارول بازیگر توانایی است که پیش از این در فیلم ده فرمان کیشلوفسکی بازی کرده است. برخی او را با چارلی چاپلین مقایسه کردهاند. نام کارول زبان لهستانی به معنی چارلی است و ظاهر و رفتار کارول که او که در تضاد با سرنوشت تلخ و سیاهش قرار میدهد بی شباهت به چاپ به چاپلین و دنیای او نیست.
موسیقی پریزنر اغلب ملودیک است. ملودیهایی ملایم و آرام که غالبا با یک یا دو ساز اجرا میشوند و در این میان سازهای بادی نقش مهمتری دارند. دو تم اصلی در موسیقی سفید وجود دارد که بر مبنای شخصیت کارول و دومینیک ساخته شدهاند. تم تانگو که واریاسونهای متفاوتی از آن در فیلم شنیده میشود. شخصیت کارول را نمایندگی میکند. جدا از درونمایهی رمانتیک این قطعه، تانگو با سبک سرخوشانه، ملایم و نشاطآورش، بیانگر لحن کمدی فیلم خصوصا در قسمتهای میانی آن است. بر خلاف آبی و قرمز، فیلم مردانهای است و قهرمان آن مردی است که میخواهد همسرش را تحت کنترل خود درآورد. همانگونه که در رقص تانگو نیز این مرد است که تمام حرکات زن را رهبری و کنترل میکند.
با اینکه دومینیک تنها در ابتدا و انتهای فیلم ظاهر میشود، اما حضوری مسلط و متافیزیکی بر تمام فیلم دارد. چرا که او در ذهن کاراکتر اصلی آن زندگی میکند و کارول در تمام مدت به فکر انتقام گرفتن از او است. تم دومینیک که با استفاده از سازهای بادی مثل ابوا، فلوت و کلارینت اجرا میشود در تضاد با تم تانگوی کارول قرار دارد که با سازهای زهی اجرا شداند. قطعههای موسیقی فیلم سفید در ظاهر به هم شبیهاند اما در واقع اینطور نیست. آنها واریاسیونهای متفاوتاند که براساس تمهای اصلی نوشته شدهاند. قطعهها بسیار کوتاهاند و هر قطعه انگار از قطعهی قبلی ناشی شده و در قطعهی بعدی ادامه پیدا میکند. قطعههای نیمهی اول فیلم مطابق فضای فیلم، لحنی دلگیر و اندوهناک دارند. در بخشهای میانی با تغییر لحن و فضای فیلم، پرایزنر با وارد کردن تم تانگو، فضای نسبتا شاد و کمیکی میسازد و در پایان با بازگشت به تم دومینیک، موسیقی دوباره لحن تلخ و غمناکی به خود میگیرد.
موسیقی فیلم سفید، از بهترینهای آهنگساز آن نیست، اما مثل آثار دیگر او بسیار پراحساس و تاثیرگذار است.
منابع
برگزیدهی یک قرن موسیقی فیلم
YouTube