مسلماً موسیقی بیش از هر هنر دیگری معماهای فلسفی را ارائه میدهد. برخلاف نقاشی، که در آن آثار اغلب بهعنوان اشیاء فیزیکی قابل شناسایی ظاهر میشوند، آثار موسیقی از چند نمونه تشکیل شدهاند که هیچکدام از آنها را نمیتوان بهطور منحصربهفرد با خود اثر شناسایی کرد. در نتیجه، تعیین ماهیت یک اثر موسیقی ذاتاً در مقایسه با نقاشی پیچیدهتر است. علاوه بر این، برخلاف ادبیات، که نمونههای یک اثر متنی هستند، در موسیقی، نمونهها اجراهایی هستند که تفسیرهایی از اثر ارائه میکنند. بااینحال، کار را میتوان مستقل از هر اجرا نیز تفسیر کرد و موضوع را پیچیدهتر کرد. این تأکید بر «تفسیر» بر غنای معنا در موسیقی، بهرغم فقدان محتوای معنایی آشکار، بهویژه در موسیقی بیکلام «ناب» تأکید میکند.
مفهوم موسیقی اغلب به عنوان صدای سازمان یافته معرفی میشود، اما این توصیف بیش از حد گسترده است، زیرا شامل پدیدههایی مانند گفتار انسان یا صداهای غیرموسیقی است که توسط حیوانات و ماشینها ایجاد میشود. موسیقیدانها شرایط ضروری دیگری را برای اصلاح این تعریف پیشنهاد کردهاند، مانند تونالیته (شامل گام و ریتم) و ویژگیها یا تجربیات زیبایی شناختی. بااینحال، تعریف ماهیت موسیقی صرفاً براساس تناژ با مشکلاتی روبرو میشود، زیرا هر صدا به طور بالقوه میتواند در یک اجرای موسیقی گنجانده شود. تئوریهای پیچیدهای که تونالیته را به تولید یا ادراک گره میزنند، سعی میکنند به این چالش بپردازند.
فقدان محتوای معنایی روشن در موسیقی این سؤال را ایجاد میکند که آیا «بیانی» که ما درک میکنیم ذاتی خود موسیقی است یا از تفاسیر و فرافکنیهای خود ما ناشی میشود. بررسی نقش نیت آهنگساز و انتظارات شنونده میتواند این بحث را روشن کند. همچنین، فرهنگهای مختلف مفاهیم متنوعی از موسیقی، زیباییشناسی و حتی خود صدا دارند. تحلیل اینکه چگونه رویکردهای فلسفی به موسیقی در فرهنگها متفاوت است، میتواند درک ما را از جهانی بودن و نسبیگرایی این پدیده عمیقتر کند.
از سوی دیگر، تاکید بر شرایط زیباییشناختی بدون تونالیته، پرسشهایی را در مورد شعر، که متشکل از صداهای زبانی سازمانیافته زیباییشناختی است، ایجاد میکند. تمایزهای بیشتری بین هنرهای صوتی، موسیقی و ادبیات پیشنهاد شده است. بااینحال، این رویکرد مستلزم حذف برخی از پدیدهها مانند مقیاس یا موزیک از قلمرو موسیقی است. استدلال میشود که موسیقی باید به عنوان یک رسانه از کاربردهای هنری آن، مشابه زبان و ادبیات یا تصویرسازی و نقاشی متمایز شود.
منتقدانی مانند جاناتان مککئون-گرین نسبت به تعریف قطعی موسیقی که ممکن است با تکامل مفاهیم موسیقی منسوخ شوند، احتیاط میکنند. تعاریف مبتنی بر شرایط لازم و کافی در معرض خطر منسوخ شدن هستند و نمیتوانند ادراکات درحالتغییر از موسیقی را تطبیق دهند. قطعه جنجالی “4’33” جان کیج اغلب در این زمینه مورد بحث قرار میگیرد و نظرات متفاوتی در مورد طبقهبندی آن به عنوان موسیقی وجود دارد. در حالی که برخی برای پیوندهای متنی با آثار موسیقایی قبلی استدلال میکنند، برخی دیگر ادعا میکنند که فاقد صدای سازمان یافته یا تونالیته است.
درنتیجه، پیچیدگی تعریف موسیقی در آشتی دادن مظاهر متنوع آن و درک در حال تکامل از ماهیت آن نهفته است. بحثهای پیرامون تنالیته، ویژگیهای زیباییشناختی و گنجاندن/حذف پدیدههای صوتی مختلف همچنان به بررسیهای فلسفی در موسیقی شکل میدهد.
منابع:
Davies, S. (2012). Definitions of music. The Journal of Aesthetics and Art Criticism, 70(2), 214-226.
Hamilton, A. (2007). Aesthetics and music. Bloomsbury Publishing.
Kania, Andrew, “The Philosophy of Music”, The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Spring 2024 Edition), Edward N. Zalta & Uri Nodelman (eds.).