در هر فرآیند مبتنی بر ارتباط، دو عنصر اصلی با هم تعامل میکنند: ادراک و پاسخ. در بخش دوم مطلب «موسیقی و بدن» در پیانو باربد با فرآیند ادراک و پاسخ آشنا میشویم.
فرآیند ادراک و پاسخ در ارتباط موسیقی و بدن
در بخش اول این مطلب به ارتباط بین موسیقی و بدن در طول تاریخ پرداختیم و از کهنترین تمدن پیوسته بشری، یعنی بومیان استرالیا، یاد کردیم. در این بخش به ارتباط موسیقی و بدن در فرآیند ادراک و پاسخ میپردازیم.
صداهای مختلفی هر روز گوش ما را آماج خود قرار میدهند: اصواتی از قبیل، سروصدای اتومیبلها در خیابان، صدای برخورد قطرات باران به شیشه، صدای خنده کودکان و صدای حیوانات. ما از طریق ادراک و دریافت همین صداها است که میتوانیم با محیط اطرافمان ارتباط برقرار کنیم. ما آموختهایم تا با گوش دادن به صدای دیگران، ریتم و شدت و ضعف آن، متوجه احساسات آنها شویم. صداها میتوانند به گوش ما خوشایند یا ناخوشایند باشند. خوشبختانه ما این توانایی را داریم که حواسمان را بر چیز مشخصی متمرکز کنیم و از این طریق، از اصوات ناخوشایند فرار کنیم. شاید مقصود جان کیج در اثرش به نام «چهار دقیقه و سیو سه ثانیه» که نوازنده به مدت چهار دقیقه و سیوسه ثانیه پشت پیانو نشسته و هیچ چیز نمینوازد، همین باشد. در این چهار دقیقه و سیوسه ثانیه، شنوندگان در واقع به صداهای اطراف و صداهایی که خودشان به وجود میآورند، متمرکز میشوند. در واقع اصوات یکسان میتوانند ادارکهای مختلفی به وجود بیاورند. خوب است بدانیم که در فرایند ادراک از دیدگاه فیزیولوژیک، یک محرک حسی معین، میتواند ادراکهای متفاوتی را به وجود بیاورد و محرکهای حسی متفاوت، میتوانند به یک ادراک واحد منجر شوند. اصوات در حکم محرکهای حسی هستند که میتوانند منجر به ادراکهای متنوع و در نتیجه برانگیختن پاسخهای گوناگون در بدن شوند.
تاثیر موسیقی بر بدن در دوران جنینی
مورخان قرن ۱۴ و ۱۵ میلادی گزارش دادهاند که مادر هنری چهارم (پادشاه انگلستان و فرمانروای ایرلند بین سالهای ۱۳۹۹ تا ۱۴۱۳ میلادی) در دوران بارداری خود به موسیقی زیبا، گوش میسپرده است. آنها اعتقاد داشتند که جنین میتواند موسیقی را بشنود و موسیقی در شکلدهی به خلقوخوی کودک موثر است. طبق آنچه همین مورخان از خلقیات هنری چهارم نوشتهاند، پیداست که او بیشتر اوقات روحیه خوبی داشته است و آنها، این موضوع را به صورت نتیجه مستقیم فرآیند ادراک و پاسخ به موسیقی، در دوران جنینی او در نظر میگیرند. در دهه ۱۹۸۰ محققان نشان دادند که بخش حلزونی گوش انسان در اوایل هفته بیستوپنجم بارداری (اوایل ماه هفتم) عملکرد خود را شروع میکند. با عملکرد بخش حلزونی گوش، جهان جنین پر از سروصداهای مختلف میشود و وقتی به دنیا میآید، نسبت به محرکهای موسیقایی که شش هفته قبل از تولد در معرض آنها قرار گرفته از خود واکنش نشان میدهد.

بنابراین ادراک موسیقی خیلی زود آغاز میشود و حس شنوایی یک تجربه جنینی مهم است که با یادگیری صوتی در رحم مادر آغاز میشود. در واقع میتوان گفت که بیشتر آنچه جنین میشنود، اساسا عناصر موسیقایی است. مایع آمنیوتیکی که جنین در آن قرار دارد، قدرت صدا را کاهش میدهد؛ بنابراین، صدای مادر و صداهای بدن او مانند ضربان قلب و صداهایی از جهان بیرون، تنها تاحدی قابل شنیدن هستند. جنین میتواند تنها الگوی صدای مادر را بشنود و قادر به درک محتوای معنایی آن نیست: الگوهای گفتاری در داخل رحم به صورت یک سری از آواها و خصوصیات آوایی مثل زیروبمی، ادراک میشوند. این الگوها شبیه به عناصر ملودیهای موسیقی هستند، عناصری همچون زیروبمی، شدت صدا، تمپو (تندا)، طنین و کشش صوت. علاوه بر این موضوع، صداها از طریق ارتعاشاتی که صوت در مایع اطراف جنین به وجود میآورد، به صورت فیزیکی تجربه میشوند و به همین دلیل میتوان گفت که تجربه این ارتعاشات مستقیما از طریق بدن صورت میگیرد و به نوعی حاصل تاثیر مستقیم موسیقی بر جنین است.
مشاهدات و گزارشات به طور گستردهای حاکی از این هستند که موسیقی از اوایل دوران کودکی تجربههای حسی جسمانی را به تجربههای احساسی پیوند میزند. بارها دیدهایم که بدن ما به تغییرات هارمونیک در موسیقی با واکنشهای بدنی مثل حس لرزه در ستون فقرات یا سیخ شدن مو به تنمان، پاسخ میدهد. این احساسات در بدن، منعکسکننده حالات روحی مانند هیجان، شادی یا غم و اندوه هستند. برگردیم به داستان هنری چهارم، با توجه به چیزهایی که گفتیم میتوان نتیجه گرفت که اصوات موسیقایی که او در دوران جنینی میشنیده بر او اثر عاطفی داشته است و این موضوع به طور قابل توجهی بر وضعیت شخصیت و روحیه عمومی او، تاثیر گذاشته است. البته شخصیت، پدیدهای پیچیده است که از اجزای بسیار زیاد ذاتی و اکتسابی تشکیل شده است. با این حال، تحقیقات نشان میدهد که برای مثال در میان نوازندگان ویژگیهای شخصیتی بسیار خاصی مشترک است که منعکس کننده ویژگیهای خاص احساسی مثل حساسیت و تحریکپذیری بالای آنها است.

در تجربه دوران جنینی، نقش مادر نیز به عنوان واسطه ادراک موسیقی بسیار مهم است. علاوه بر پاسخ مستقیم جنین به موسیقی، خلق وخوی مادر و احساسات او نیز از طریق تغییرات شیمیایی و فیزیولوژیکی مانند افزایش ضربان قلب به جنین منتقل میشود. بنابراین هنری چهارم، به احتمال زیاد به موازات آنچه خودش از موسیقی ادراک میکرده به شدت تحت تاثیر ادراک حسی مادرش از موسیقی هم بوده است. بنابراین میتوان گفت که از همان دوران جنینی، از زمانی که برای اولین بار انسان در معرض موسیقی قرار میگیرد، پاسخهای او ریشه در حسهای بدناش دارد.
ارتباط ریتم و سایر عناصر موسیقی با بدن
نمونهای دیگر که منشا بدنی موسیقی را نشان میدهد ادراک ریتم موسیقی است. تحقیقات نشان داده است که ما توانایی ذاتی برای ادراک فواصل موسیقی داریم. فاصله یا بعد (interval) چیزی است که به صورت اختلاف بین دو نت متوالی ادراک میشود. اهمیت فواصل صوتی در موسیقی به این خاطر است که احساس ناشی از شنیدن متوالی یا همزمان دو صوت به فاصله آنها بستگی دارد و اگر بسامد آنها طوری متفاوت شود که نسبت دو بسامد ثابت بماند، احساس ناشی از شنیدن این توالی هم تغییر نمیکند.
هنگامی که ما به موسیقی گوش میدهیم، از اطلاعات موسیقایی که قبلا شنیدهایم به صورت مرجعی برای ادراکهای بعدی استفاده میکنیم. این توانایی در ذهن ما وجود دارد که وقایع تکرارشونده را به گونهای ادراک کنیم که بتوانیم با تشخیص الگوی آن، وقوعش را پیشبینی کنیم. مشابه این اتفاق در حرکتهای بدن ما نیز به وقوع میپیوندد. در بدن انسان چند دسته ماهیچه وجود دارد، یکی از آنها ماهیچههای استخوانی نام دارند و وظیفه حفظ تعادل بدن در یک وضعیت ثابت را به عهده دارند. این عضلات به عنوان نگهدارنده ساختمان بدن و ایستایی (پاسچر) آن در برابر نیروی گرانش و سرعت بخشیدن به حرکت بدن عمل میکنند. هنگامی که فرد شروع به گام برداشتن یا گرفتن چیزی میکند، سیستم عصبی او برای جلوگیری از اغتشاش حاصل از حرکت ارادی و حفظ ثبات از مکانیزمی استفاده میکند به نام «تنظیم پیشبینانه پاسچر» که در واقع شبیه به مکانیزم ادراک ریتم است.
عملکرد چنین مکانیزمی ذاتا لذتبخش است و بدن ما هم به آن بسیار پاسخگو است. در حال حاضر شواهد فراوانی وجود دارد که ریتمهای سریع موسیقی موجب افزایش ضربان قلب میشود و میتواند باعث شود تا سریعتر رانندگی کنیم، سریعتر غذا بخوریم و… در مقابل، ریتمهای آهسته موسیقی، باعث آرامش ذهنی و بدنی میشوند و برای بهبود کیفیت استراحت مفید هستند، از مصادیق چنین تاثیری میتوان به اثر لالاییها اشاره کرد.

مشاهده یک سال اول زندگی انسان نشان داده است که فعالیتهای حرکتی بدن به طور معمول با جهشهای ریتمیک شروع میشوند. اعتقاد بر این است که ماهیت ریتمیک این حرکتها نقش کلیدی در تکامل فعالیتهای حرکتی عمومی دارد و برای کودک به صورت الگوهایی تکرارشونده از روالهای حرکتی عمل میکند که در طول زمان و با تمرین کامل میشوند. به عنوان مثالی برای چگونگی عملکرد این مکانیزم، میتوان به راه افتادن کودک اشاره کرد. در این فرآیند ابتدا کودک با جهشهای ریتمیک در پا، حرکتش را شروع میکند. به مرور زمان این جهشها، دقیقتر میشوند و تحت کنترل کودک درمیآیند. پس از مدتی کودک میتواند در راه رفتنش پالسهای منظم و پیشبینیپذیر ایجاد کند و قابلیت انطباق با موانع سر راهش را پیدا میکند. بنابراین، به احتمال زیاد بین حرکت بدنی و ریتم موسیقی ارتباط مستقیمی وجود دارد. برای مثال یک جمله موسیقی (musical phrase) که از زیر به بم یا از کند به تند تغییر میکند شبیه به الگوی «دویدن، راه رفتن و توقف کردن» است که در آن نیز بدن یک چرخه افزایش و کاهش سرعت را تجربه میکند.
البته ریتم تنها عنصر موسیقایی نیست که بر روی بدن اثر می گذارد: ملودی، هارمونی و رنگ صدا هم با بدن تعامل دارند. خوب است اشاره کنیم که هارمونی، هماهنگی موجود بین عناصر مختلف در یک قطعه موسیقی است و رنگ صدا یا تِمبِر به کیفیت صدایی که از ساز مخصوصی، به وجود میآید، اشاره دارد. در مورد رنگ صدا، گزارشات زیادی موجود است که نشان میدهد که برخی از رنگهای صدا باعث ایجاد واکنشهایی در بدن میشوند: برای مثال صدای تیز، صدای حاصل از ارتعاش سیمهای فلزی یا صدای عمیق و یکنواخت، پاسخهای فیزیولوژیکی خاصی را به وجود میآورند. تیمبر یا رنگ صدا اغلب به تنشهای بدن نیز اشاره دارد. به عنوان مثال، وقتی سیمی را با شدت میکشیم و رها میکنیم به نظر میرسد مانند انعکاس نوعی فشار بدنی است.
در یک مطالعه، از مردم خواسته شد تا اجرای مورد علاقه خود از بخش «ملکه شب اپرای فلوت سحرآمیز موتزارت» را انتخاب کنند. در میان گزینهها، یک نسخه اجرای دستکاریشده الکترونیکی از قطعه هم بود، این نسخه الکترونیکی از هر نظر کامل بود: تنفس دقیق، فرکانس لرزهها و زیروبمی صدا که بدون زحمت و به راحتی اجرا میشد، شبیهسازی شده بودند. با این حال هیچ یک از شنوندگان از این اجرا لذت نبردند. آنها همه اظهار داشتند که هیچ تلاش بدنی در این نسخه از اجرا وجود ندارد، حضور بدن در این نسخه محسوس نیست و به همین خاطر برای آنها جذابیت ندارد.
در بخش بعدی به تاثیر اجرای موسیقی بر بدن خواهیم رسید. با مجله پیانو باربد همراه باشید.
منابع:
ENCYCLopedia.com
اگر مایل به مطالعه سایر قسمتهای این مطلب هستید لطفا به صفحات زیر سر بزنید:
موسیق و بدن (قسمت اول)
موسیقی و بدن (قسمت سوم)
موسیقی و بدن (قسمت چهارم)