بزرگترین آرزو و خواسته ی جاه طلبانه ی لودویگ فان بتهوون، از همان اولین روزهای نبوغش در بن (آلمان) ، این بود که به وین سفر کند و بزرگترین آهنگساز زمان خود یعنی ولفگانگ آمادئوس موتسارت را ملاقات کند و از او بیاموزد.
در سال ۱۷۸۷، هنگامی که بتهوون ۱۷ ساله بود ، از ارکستر دربار شش ماه مرخصی گرفت، بن را ترک کرد و یک ماه بعد به وین رسید. او با همراه داشتن معرفی نامه ای از طرف ماکس فرانتس، که موتسارت او را می شناخت ، وارد خانه موتزارت شد و وارد اتاق موسیقی شد تا با خداوندگار بزرگ خود ملاقات کند.
موتسارت حس و حال پذیرایی از او را نداشت. حال ناخوشش او را آزار می داد – و کمتر از پنج سال دیگر تا مرگ زود هنگام او نمانده بود (در سن 35 سالگی) – و از اینکه مجبور بود کارش را متوقف کند تا به کار یک کودک نابغه گوش دهد که از صدها مایل دورتر آمده بود هیچ خوشحال نبود.
او به بتهوون گفت: “چیزی اجرا کن.” بتهوون آغاز کنسرتو پیانو شماره ۲۴ موتسارت را در دو مینور اجرا کرد. موتسارت گفت: «این نه. همه میتوانند این را اجرا کند. چیزی از خودت اجرا کن.» و بتهوون اجرا کرد.
وقتی مرد جوان اجرایش را تمام کرد ، موتسارت به سمت اتاق کناری رفت که همسرش «کنستانزه» در آنجا داشت دوستانش را سرگرم میکرد.
او در حالی که به اتاق موسیقی اشاره میکرد گفت: «مراقب آن پسر باشید. روزی او چیزی به جهان عرضه خواهد کرد که دیگران دربارهاش صحبت میکنند.
بتهوون به عنوان شاگرد موتسارت از طرف او پذیرفته شد، اما وقتی به اقامتگاه رسید نامهی اضطراری پدرش را دریافت کرد که از او خواسته بود به بن برگردد زیرا مادرش به صورت جدی بیمار بود و پزشکان او را ناامید کرده بودند. دو هفته بیشتر از اقامت بتهوون در وین نمیگذشت و قرار بود این سفری باشد که زندگی اش را تغییر دهد اما او راهی به جز برگشتن به کشور خود نداشت. پس ناکام از آرزوی خود در شاگردی موتسارت به سمت بن رفت.
بتهوون تا پایان عمر خود ستایشگر و مدافع موسیقی موتسارت باقی ماند.
در سال ۱۷۹۸ او واریاسیونهایش برای ویولنسل و پیانو را در یک تکخوانی به نام «’Ein Mädchen oder Weibchen» برای اوپرای فلوت سحرآمیز نوشت. و در 1802 واریاسیونهایی برای ویولنسل و پیانو برای یک آریای دیگر از این اوپرا نوشت.
منبع
Classic FM
بتهوون پیامبر هست.