سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۳۰ دگرگونیها و تحولات زیادی در حوزه علم و هنر رخ داد. این دوره پرتنوعترین دوران تاریخ موسیقی است. در این دوران جریانهای تازهای در موسیقی به وجود آمد که در تمام آنها یک اشتراک وجود داشت و آن واکنشی آگاهانه به سبک رمانتیک بود. برخی منتقدان موسیقی این دوره را موسیقی ضد رمانتیک میدانند.
موسیقی قرن بیستم به سنتهای گذشته پایبند نیست و از بایدها و نبایدها فارغ است. در این موسیقی آکوردهای نامطبوع و خوشههای صوتی بسیار بیشتر به کار گرفته میشد و گاهی از آکوردهای مطبوع بهکلی پرهیز میشد. ریتمها قوی و پرانرژی هستند و از سنکوپها و مترهای نامتعارف استفاده فراوان شده است.
در این زمان به رنگهای صوتی توجه بیشتری شد و در نتیجه صداهای عجیب و نامتعارف در موسیقی به کار گرفته شدند؛ رنگهایی مانند اجرای نتهای پایانی محدوده صوتی سازها، جلوههای صوتی جدید از سازهای زهی مانند آرشهکشی پشت خرک یا ضربه زدن به بدنه ساز با چوب آرشه و همچنین صداهای الکترونیکی و مغناطیسی.
موسیقی نیمه اول قرن بیستم
در این دوران موسیقی محلی به صورت نظامیافتهتری بررسی شد. همچنین موسیقی جاز آمریکایی تاثیر قدرتمندی بر موسیقی غرب داشت، تمایل به استفاده از نتهای بلو، هیجان ریتمیک که به سنکوپهای قوی وابسته است، توجه به سازهای کوبهای و استفاده از محدوده صوتی بسیار زیر از جمله این تاثیرات است.
در این زمان بعضی از استادان موسیقی دوره میانه، رنسانس و باروک، دوباره کشف شدند و مورد توجه قرار گرفتند. رقصهای باروکی و فرمهای رایج موسیقی مثل کنسرتو گروسو بار دیگر استفاده شدند. ساز هارپسیکورد که مدتها متروک مانده بود در این دوره روی کار آمد. در این زمان برای نخستین بار شاهد حضور پررنگ زنان در موسیقی هستیم.
اهمیت دیگر این دوره روی کار آمدن زنان در موسیقی بود.
مکتبهای ادبی و هنری مختلفی که در این دوره به وجود آمده بودند بر موسیقی این زمان نیز تاثیراتی داشتند.
امپرسیونیسم
بخشی از موسیقی در این زمانه تحت تاثیر مکتب هنری امپرسیونیسم بود. موسیقی امپرسیونیستی با نور و رنگ برخورد میکردند، رجستهترین ویژگی در موسیقی امپرسیونیستی استفاده از «رنگ» در صدا است که میتوان آن را از طریق ارکستراسیون، استفادهٔ هارمونیک، بافت و غیره به دست آورد. برخی آهنگسازان امپرسیونیست عبارتاند از:
کلود دبوسی
کلود دبوسی آهنگسازی فرانسوی است که دوره رمانتیک را به قرن بیستم پیوند داده است. او آکوردها را بدون توجه به قواعد هارمونی به کار میگرفت. استفاده از گامهای نامتعارف و ابداع گام تمامپرده (گامی که تمام فواصل آن یکپردهای هستند) از اقدامات اوست.
موریس راول
در آثار او کیفیت سیال و مهآلود موسیقی امپرسیونیستی وجود دارد. راول استاد رنگآمیزی در پیانو و ارکستر بود. تعداد زیادی از آثار او درواقع تنظیمی ارکستری از قطعات پیانویی هستند که از آن میان تنظیم ارکستری قطعه پیانویی «تابلوهای نمایشگاه» اثر موسورگسکی شهرت بسیاری دارد.
اکسپرسیونیسم
در موسیقی اکسپرسیونیستی همچون نقاشی این سبک، بیان احساسات و بهویژه احساساتی مثل خشم، هیجان، نفرت، عشق و… اهمیت داشت. این رویکرد هنری زیبایی و آراستگی را مردود و بیان مضامینی مثل جنون و مرگ را مهمتر میدانست. موسیقی اکسپریونیستی در شکل تونال آن با ملودیهایی آشفته و از هم گسیخته با تضادهای شدید و انفجار ناشی از سازهایی که در انتهای دامنه صوتی خویش نواخته میشوند مشخص میشود.
برخی آهنگسازان سبک اکسپرسیونیسم عبارتاند از:
آرنولد شوئنبرگ
این آهنگساز اتریشی با دست کشیدن از نظام سنتی تونال گامی انقلابی برداشت. با او مخالفتهای بسیار میشد تا جایی که یک منتقد پیشنهاد کرد که شوئنبرگ بدون کاغذ نت در دارالمجانین نگهداری شود. شوئنبرگ شکل کاملتری از نظام موسیقی آتونال، یعنی موسیقی دوازده تُنی را ابداع کرد. در این نظام به جای تکیه بر یک صدای مرکزی (مانند سیستم تونال)، با تمام دوازده صدای کروماتیک یکسان رفتار میشود. موسیقی واگنر، برامس و مالر، نقطه آغاز حرکت شوئنبرگ بود.
آلبان برگ
برگ نیز آهنگسازی اتریشی و شاگرد شوئنبرگ بود. موسیقی او آمیزهای از عناصر سنتی و قرن بیستمی بود و به همین دلیل برای مخاطبان بیشتر از موسیقی شوئنبرگ قابل درک بود.
نئوکلاسیسم
در بین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰ در آثار برخی آهنگسازان سبکی ایجاد شد که از ویژگیهای آن حفظ توازن و وضوح و خودداری از بیان احساسات تند بود. شعار این مکتب «بازگشت به باخ» بود. آهنگسازان مکتب نئوکلاسیسم سبکهای قدیمی را به کار گرفتند اما با استفاده از چاشنیهای قرن بیستمی به آثارشان کیفیتی مدرن بخشیدند. سبک نئوکلاسیک غالبا به گونهای آگاهانه سرد است و به جای پرداختن به سازهای زهی پراحساس، بر صداهای سازهای بادی و کوبهای تاکید میکند. برخی آهنگسازان نئو کلاسیک عبارتاند از:
ایگور استراوینسکی
آهنگساز روسی بود که بر آهنگسازان بسیاری تاثیر گذاشت و الهامبخش نقاشان، نویسندگان و طراحان رقص شد. پیکاسو و تی. اس. الیوت دوستانش بودند. جان اف کندی نیز در کاخ سفید از او تجلیل کرد. او در بالههای خود از تکنیک پلیتنالیته (استفاده از دو یا چند گام به طور همزمان) استفاده کرده است. نخستین اجرای یکی از بالههای معروف او در پاریس سر وصدای زیادی به پا کرد. مدتی بعد این باله به یکی از شاهکارهای موسیقی تبدیل شد.
رالف ون ویلیامز
آهنگساز بزرگ انگلیسی بود که در آثارش از نغمههای سنتی و آوازهای فولکلور انگلیسی و موسیقی کرال اواخر قرون وسطا تاثیر گرفته است.
موسیقی نیمه دوم قرن بیستم
بعد از جنگ جهانی دوم نوآوریها در موسیقی بیشتر و تنوع سبکهای موسیقی بیش از دورههای قبل شد. در این دوره استفاده از صداهای غیر موسیقایی کاربرد گستردهای پیدا کرد.
موسیقی شانس (موسیقی تصادفی)
در این موسیقی آهنگساز با روشهایی تصادفی به گزینش صداهای زیر و بم، ریتمها و رنگهای صوتی میپردازد و ممکن است از نوازنده خواسته شود انتخاب کند چه نتهایی بزند یا با چه ترتیبی آنها را اجرا و بداههپردازی کند. مشهورترین آهنگساز این سبک جان کیج است.
مینیمالیسم
این نهضت در سالهای میانی دهه ۱۹۶۰ شکل گرفت. اکثر آهنگسازان این سبک عمیقا تحت تاثیر تفکرات غیر غربی مانند آفریقایی و هندی بودهاند. ویژگی موسیقی مینیمالیستی، ضرب یکنواخت، تنالیته واضح و تکرار بیوقفه الگوهای کوتاه ملودیک است. این یکنواختی ثابت تاثیری خلسهگونه یا هیپنوتیسمکننده میآفریند.
موسیقی کنکرت
در اواخر دهه ۱۹۴۰ آهنگساز فرانسوی پیر شافر دست به تجربه جدیدی زد. او صداهای طبیعی مانند به هم خوردن در، پریدن چوبپنبه از سر بطری و… را ضبط میکرد و با ایجاد تغییراتی آنها را در هم میآمیخت. بدین ترتیب اثر خلقشده مونتاژی از صداهای ثبتشده روی نوار بود که بدون نیاز به نوازنده در هر زمان میتوانست شنیده شود.
موسیقی الکترونیک
موسیقی الکترونیک با توسعه نوار استودیویی، سینتی سایزر و کامپیوتر به وجود آمد. آهنگسازان با استفاده از این ابزارها و امکاناتی مثل تنظیم حجم صدا، فیلتر کردن، افزودن ویبراسیون، طنین اکو یا ادغام کردن و روی هم قرار دادن صداها، توانستند صدا را مهار کنند و آن را تغییر بدهند.
منبع
مبانی موسیقی، کیوان جعفرینژاد، سروین حزین